چرا بعضی احساسات انقدر گیر می‌افتن توی ذهنمون؟
چون مغز ما دنبال بسته شدن حلقه‌های احساسی ناتمومه.
احساساتی که سرکوب شدن یا جدی گرفته نشدن، مثل فایل‌های باز توی کامپیوترن؛ حافظه می‌گیرن، کندت می‌کنن، بی‌دلیل خسته‌ات می‌کنن. اون فایلا فقط وقتی بسته می‌شن که بهشون گوش بدی، بفهمی‌شون و اجازه بدی تموم بشن.
چه احساسی هست که مدتیه نمی‌خوای بهش فکر کنی، ولی هنوز باهاته؟