مدعی بی چون و چرای تنهایی که باشی
اشک هایت، همیشه
مستعد دامن دختری می شود که وسوسه آغوشش..،
خواب را از سر تمام بغض های اندرونی ات، بپراند..
می خواهی چنان غرق اعتقادش شوی
که نان تمام دلتنگی های قد و نیم قدت آجر شود ..
زیر بار پذیرش دیکتاتوری اش می روی
تا طغیان بی کسی هایت سرکوب شود..
می خواهی تا در اتفاق او رخ دهی به زندگی
تا به یمن او
از معشوق شعرهایت دفاع کنی ..
تا کلافگی هایت را به مساوات
با موهای نبافته اش، در میان بگذاری ..
می دانی
هر شاعری حق دارد
برای خودش، یک آیدا تعریف کند
تا تمام عاشقانه هایش را
در آسیاب آغوشش ، سپید کند ..


{ حمیدرضا هندی }