خســــــته ام از آرزوها ،
آرزوهاي شعاری ......شـــــوق پرواز مجازی ، بالــــهاي استعاری
لحظه هاي کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خــــاطرات بايگــــانی،زندگي هــــــای اداری
آفتاب زرد و غمگين ، پله های رو به پايين
سقفهای سرد و سنگين ، آسمانهـــــاي اجاری
با نگاهی سر شکسته ،چشمهـــايی پينه بسته....خسته از درهای بسته،خسته از چشم انتظاری
صندلی هـــای خميده،ميزهــــای صف کشيده
خنده های لب پريده ، گريه هــــای اختياری....عصر جدول های خالی، پارک های اين حوالی
پرسه های بی خيالی، نيمکت های خماری
رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: شنبه های بی پناهی ، جمعه های بي قراری
عـــــاقبت پرونده ام را،بـــا غبار آرزوهــــاخاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی ميز خالی من، صفحه ی باز حوادث,,,در ستون تسليتهــــــا ، نامي از ما يادگاری

قیصر امین پور