کپشن های مربوط به صفحه

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی صفحه

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

.کپشن خاص.
....
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ِ ﮐﺸﻮﻫﺎ ﮐﻠﯽ ﺟﺰﻭﻩ ﯼ ِﺩﺭﺳﯽ ِ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ. ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻓﻌﻪ ﯼ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺸﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻪ ِﺫﻫﻨﻢ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ِ ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺿﻌﯿﻒ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ِ ﺑﺎ ﺑﯽ ﻣﯿﻠﯽ، ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ِ ﺁﻥ ﺟﺰﻭﻩ ﻫﺎ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﻨﻢ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ِ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﯾﺎ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﻧﻘﺶ ﯾﮏ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﯼ ﭘﯿﺶ ِ ﺭﻭﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ. ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺰﻭﻩ ﻫﺎ ﯾﮏ ﺻﻔﺤﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺑﻮﺩ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺍﻭﺝ ِ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﻭ ﺳﺮﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ِ ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ . ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ِﺳﺮﮔﺸﺘﮕﯽ ﻭ ﻏﻢ ِ ﺁﻥ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﺑﻘﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﻮﺧﺖ . ﮔﺮﭼﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻢ، ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽﻫﺎﺵ، ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﯼ، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﻫﺎ ... ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ِ ﯾﮏ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻢ، ﺑﺎ ﺗﺮﺣﻢ ﺁﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ... ﭼﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ِ ﺳﺨﺖ ﻭ ﺳﺮﺩﯼ ﺑﻮﺩ. ﺁﺥ ﭼﻪ ﮐﻼﺱﻫﺎﯾﯽ، ﭼﻪ ﺻﺒﺢ ﻫﺎﯾﯽ . ﭼﻄﻮﺭ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺮﺧﯿﺰﺩ ﻭ ﺑﺮﻭﺩ ﺳﺮ ِ ﮐﻼﺳﯽ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻓﺸﺎﺭ ﻻﺯﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺒﻮﺭ ﯾﮏ ﺳﯿﺎﻝ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻟﻮﻟﻪ ﺭﺍ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﻣﺜﻼ ﺩﺑﯽ ﮔﺬﺭﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﻓﻼﻥ ﺟﺎ؟ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻮﯼ ِ ﺳﺮﻡ ﺗﺮﮐﯿﺪ، ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﻪ ﻧﯿﺮﻭﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺑُﺮﺩﻥ ِ ﯾﮏ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ، ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺣﺘﯽ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺮﮎ ﺑﺨﻮﺭﺩ، ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻠﺮﺯﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮔﻨﺠﺸﮑﯽ ﺁﻥ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ. ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ . ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻄﺎﻟﺖ ﻭ ﺭﻧﺞ ِ ﺁﻥ ﺳﺎﻟﻬﺎﺵ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ... ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ  ﺟﺰﻭﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺩﻭﺭ . ﺣﺘﯽ ﻧﺮﯾﺨﺘﻤﺸﺎﻥ ﺗﻮﯼ ِ ﺳﻄﻞ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﯼ ِ ﺧﺎﻧﻪ، ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﻧﺪ ﺗﻮﯼ ِ ﮐﺸﻮﻫﺎ، ﺑﺨﺰﻧﺪ ﺳﻤﺖ ِ ﺍﺗﺎﻕ. ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺗﻮﯼ ِ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﻭ ﺑﺮﺩﻣﺸﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﺣﺘﯽ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺳﺮﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﻣﺸﺎﻥ ﯾﺎ ﯾﮏ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻢ.

زندگیه دیگه
گاهی خسته‌ت می‌کنه، خیلی خسته‌ت می‌کنه... اونقد که دوس داری خودکارتو بذاری لای صفحات زندگیت وُ یه مدت بری سراغِ خودت...
هیچ‌کاری نکنی، هیچکیو نبینی، با هیچکی حرف نزنی، حتی نفسم نکشی؛
اما مشکل اینجاست بعد که برمی‌گردی می‌بینی یه نفر خودکارو از لای کتابِ زندگیت بیرون کشیده و تو هم یادت نمیاد کدوم صفحه بودی!
گم میشی... و هیچی تو دنیا بدتر از این نیست که ندونی کجای زندگیتی..!!

بعضی ها بیشتر از انتظارمان، انتظارمان را بر طرف می کنند، انگار فقط آنها باید بگویند : «چیزی نیست! » آنوقت دیگر چیزی نیست، نگرانی معنا ندارد...هر کسی یک نفر را دارد که خیالش را راحت کند، یک نفر که بر خلاف بقیه زیاد هم حرف نمی زند، گاهی یک جمله می گوید و همان یک جمله کار هزار صفحه حرف را می کند...باید آن یک نفر را داشت وگرنه کارمان پیش نمی رود .
آن یک نفری که گاهی لازم نیست حتی حرف هم بزند، آن یک نفری که حتی وقت درد و دل لازم نیست سیخ روبرویمان بنشیند، همانی که مشغول کارش است و ما تمام حرفهایمان را می زنیم و او آخر سر ، نگاه طولانیش را جواب میکند و دستش را دو بار روی دستمان می کوبد ، آرام، که انگار همه چیز را گفته.
نگران نباش.
نترس.
اضطراب نداشته باش...



فرستنده:lonely_Romantic


جعل رسانه ای
از دیروز خبری تو شبکه های اجتماعی دست به دست میچرخه که دختر سردار سلیمانی گرین کارت امریکا داره !
اما حقیقت ماجرا چیه ؟
رفتم دیدم صفحه ویکی‌پدیای دختر سردار تو کمتر از ۲۱ ساعت پیش و با هدف تخریب، تحریک و جهت دهی افکار عمومی ویرایش شده
این جعل خبر نمونه ساده ای از دروغ پراکنی این بی‌شرف هاست.


* عکس سمت چپ خلبانی هست که بمب اتمی را بر روی هیروشیما انداخت و صدها هزار نفر را به کام مرگ فرستاد !
* عکس سمت راست شخصیت شهیدی هست که با تروریست‌ها مبارزه کرد و صدها هزار نفر را در کشورهای مختلف نجات داد!
* اما اگه من عکس این شهید بزرگوار (سردار قاسم سلیمانی) رو تار و مات نکنم اینستاگرام آمریکایی بعد چند لحظه صفحه من رو یه دلیل ترویج خشونت حذف می کنه!
* اما عکس خلبانی که با بمب اتمی صدها هزار نفر رو کشت به هیچ وجه خشونت آمیز نیست!
این طویله اسمش جامعه جهانیه که آمریکای جنایتکار قوانین اون رو تعیین می کنه !
اسم این فضا هم فضای آزاد اطلاعات.

عجیب نیست؟؟
یک کتاب بعد از چندین بار خوانده شدن , چاقتر میشود
انگار چیزی لابه لای صفحه ها جا میماند
چیزهایی مثلِ احساسات ,
افکار,
صداها.....


صحبتمان که تمام شد از کنار آتش رفتم..
و او هرگز نه به انتظار برگشتنم بود
و نه خواستار رفتنم
به سبک خاصِ خودش جذاب بود..
از آن مدل دخترهایی که با وجود تمام مشکلات و اندام نحیفش، با نفسی عمیق پمپاژی از اعتماد به نفس را ذخیره می‌کرد تا حرف‌هایش را بزند
جالب بود.. هیچگاه ارتباط چشمی‌اش با من کامل نمی‌شد، انگار دائم از پشت دیوار با شخصی که تنها صدایش را می‌شنیدم سخن میگفتم
میان شلوغی‌ها و آدم‌هایی که درگیر روزمرگی و تباهی زندگی خویش بودن.. هم صحبتی مثل او حتی برای آدمی مثل من نعمت بود
شاید بعد از آن هرگز همدیگر را ملاقات نکنیم.. هرچند که به دنبال همدیگر هم نخواهیم گشت
و من برای اولین بار کیفیت یک مکالمه‌ی بدون هدف و برنامه‌ریزی.. با کسی که شناختی از او ندارم را لمس کردم
و در آخر هم فراموش کردم خداحافظی کنم.. چه کسی اهمیت میدهد؟
در نهایت ممکن‌ست او نیز چون من، در صفحه‌ی مجازی خویش که نمی‌دانم دارد یا نه! اینچنین بنویسد :
صحبتمان که تمام شد از کنار آتش رفت.. و او هرگز نه به رفتن مایل بود
و نه به ماندن
به سبک خاصِ خودش تنها بود..

بعضی ها بیشتر از انتظارمان، انتظارمان را بر طرف می کنند، انگار فقط آنها باید بگویند : «چیزی نیست! » آنوقت دیگر چیزی نیست، نگرانی معنا ندارد...هر کسی یک نفر را دارد که خیالش را راحت کند، یک نفر که بر خلاف بقیه زیاد هم حرف نمی زند، گاهی یک جمله می گوید و همان یک جمله کار هزار صفحه حرف را می کند...باید آن یک نفر را داشت وگرنه کارمان پیش نمی رود .
آن یک نفری که گاهی لازم نیست حتی حرف هم بزند، آن یک نفری که حتی وقت درد و دل لازم نیست سیخ روبرویمان بنشیند، همانی که مشغول کارش است و ما تمام حرفهایمان را می زنیم و او آخر سر ، نگاه طولانیش را جواب میکند و دستش را دو بار روی دستمان می کوبد ، آرام، که انگار همه چیز را گفته.
نگران نباش.
نترس.
اضطراب نداشته باش.

میخواهم همین را بگویم که
روزی ماهم از پس این‌مسیر طولانی برمی‌آییم
روزی که سختی های راه تمام میشود
روزی که غم جرات بالا رفتن از سر و کولمان را نخواهد داشت
روزی که هوای ابری و غروب روزهای تعطیل دلت را نمیلرزاند
روزی که بعد از رفتن مهمان های مورد علاقه ات خلوت بودن خانه دیگر برایت دلگیر جلوه نخواهد کرد.
روزی که از پس تمام رنج های زندگی و ملالت های دنیا به خانه ی آخر صفحه بازی میرسی
خانه ی آخری که به تو می آموزد
چطور ضعیف ترین مهره بازی میتواند روزی به ارزشمندترین مهره ی همان بازی تبدیل شود
همین.

چند وقتی ميشد كه رابطمون مثل قبل خوب نبود .
تا ديروز كه سخت مشغول كار بودم
اون وسط مسط‌ها هی صفحه‌ی گوشيم روشن خاموش ميشد... حرفاش ميومد رو صفحم... ميديدم داره گله ميكنه اما ترجيح ميدادم نفهمه كه حرفاشو خوندم، تا آروم شه تا بشه باهاش حرف زد. اصولا اون آدميه كه وقتی حالش خوب نيست اصلا نميشه باهاش حرف زد... تا اينكه شب حرفاشو خوندمو ديدم آخراش نوشته ديگه چيزی بين ما نيست، و بعدش شب خوش !
امروز خودش بهم زنگ زد، بدون سلام و عليك شروع كرد به داد و بيداد... گوشيم تو دستم بود و به حرفاش گوش نميدادم، فقط صداش ميومد... تا اينكه يهو هيچی نگفت و من گوشيمو گرفتم كنار گوشم، بهش گفتم چی انقدر تو رو عصبی كرده؟ با صدای بغض‌آلود گفت: چرا ديشب بعد اينكه گفتم ديگه چيزی بين ما نيست چيزی نگفتی؟ گفتم چون ناراحت شدم! گفت ناراحتيت مهم‌تر از اين بود كه نذاری من برم؟ اگه واقعا ميخواستم بی‌خيالت بشم چی؟ مشغول كارات كه ميشی ناراحتيت هم باهاش فراموش ميشه، اما من چی ؟
بهش گفتم ديشب سكوت كردم، چون ميدونستم آدما اينطوری نميرن... آدما وقتی واقعا بخوان برن حرف از خداحافظی هميشگی نميزنن چون براشون سنگ بزرگيه و علامت نزدن. آدما وقتی واقعا ميخوان برن، چشماشون خيسه اما دستاشون مشتِ گره‌كرده نيست، دلشون شكسته‌ست نه عصبی. دلشون پُره اما چيزی نميگن. آدما وقتی ميخوان برن، ميرن ... فرداش زنگ نميزنن بازخواست‌كنن عزيزم ...

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

کپشن, زندگیه, دیگه, گاهی, خستهت, میکنه, خیلی, اونقد, داری, خودکارتو, بذاری, صفحات, زندگیت, سراغِ, خودت, هیچکاری, نکنی, هیچکیو, نبینی, نزنی, نفسم, نکشی؛, مشکل, اینجاست, برمیگردی, میبینی, خودکارو, کتابِ, بیرون, کشیده, یادت, نمیاد, کدوم, صفحه, بودی, میشی, هیچی, دنیا, بدتر, نیست, ندونی, کجای, زندگیتی, بعضی, بیشتر, انتظارمان, کنند, انگار, آنها, باید, بگویند, چیزی, آنوقت, دیگر, نگرانی, معنا, ندارد, خیالش, راحت, خلاف, بقیه, زیاد, جمله, گوید, همان, هزار, داشت, وگرنه, کارمان, نفری, لازم, بزند, روبرویمان, بنشیند, همانی, مشغول, کارش, تمام, حرفهایمان, زنیم, نگاه, طولانیش, جواب, میکند, دستش, دستمان, کوبد, آرام, گفته, نباش, نترس, اضطراب, نداشته, فرستنده, رسانه, دیروز, خبری, شبکه, اجتماعی, میچرخه, دختر, سردار, سلیمانی, گرین, امریکا, داره, حقیقت, ماجرا, رفتم, دیدم, ویکیپدیای, کمتر, ساعت, تخریب, تحریک, افکار, عمومی, ویرایش, نمونه, ساده, دروغ, پراکنی, بیشرف, هاست, خلبانی, اتمی, هیروشیما, انداخت, صدها, فرستاد, راست, شخصیت, شهیدی, تروریستها, مبارزه, کشورهای, مختلف, نجات, بزرگوار, قاسم, نکنم, آمریکایی, لحظه, دلیل, ترویج, خشونت, آمیز, طویله, اسمش, جامعه, جهانیه, جنایتکار, قوانین, تعیین, فضای, آزاد, اطلاعات, عجیب, چندین, خوانده, چاقتر, میشود, لابه, میماند, چیزهایی, مثلِ, احساسات, صداها, صحبتمان, کنار, هرگز, برگشتنم, خواستار, رفتنم, خاصِ, خودش, جذاب, دخترهایی, وجود, مشکلات, اندام, نحیفش, نفسی, عمیق, پمپاژی, اعتماد, ذخیره, میکرد, حرفهایش, جالب, هیچگاه, ارتباط, چشمیاش, کامل, نمیشد, دائم, دیوار, تنها, صدایش, میشنیدم, میگفتم, میان, شلوغیها, آدمهایی, درگیر, روزمرگی, تباهی, خویش, بودن, صحبتی, برای, آدمی, نعمت, شاید, همدیگر, ملاقات, نکنیم, هرچند, دنبال, نخواهیم, اولین, کیفیت, مکالمهی, بدون, شناختی, ندارم, کردم, فراموش, خداحافظی, اهمیت, میدهد, نهایت, ممکنست, صفحهی, مجازی, نمیدانم, اینچنین, بنویسد, مایل, ماندن, میخواهم, همین, بگویم, روزی, ماهم, اینمسیر, برمیآییم, سختی, جرات, بالا, کولمان, نخواهد, هوای, ابری, غروب, روزهای, تعطیل, نمیلرزاند, مهمان, مورد, علاقه, خلوت, خانه, برایت, دلگیر, جلوه, ملالت, بازی, میرسی, آخری, آموزد, چطور, ضعیف, ترین, مهره, میتواند, تبدیل, وقتی, ميشد, رابطمون, نبود, ديروز, بودم, مسطها, گوشيم, روشن, خاموش, حرفاش, ميومد, صفحم, ميديدم, ميكنه, ترجيح, ميدادم, نفهمه, حرفاشو, خوندم, آروم, باهاش, اصولا, آدميه, حالش, نيست, اصلا, نميشه, اينكه, خوندمو, آخراش, نوشته, ديگه, چيزی, بعدش, امروز, سلام, عليك, شروع, بيداد, نميدادم, صداش, هيچی, نگفت, گوشيمو, گرفتم, كنار, گوشم, انقدر, عصبی, كرده, بغضآلود, ديشب, نگفتی, ناراحت, ناراحتيت, مهمتر, نذاری, واقعا, ميخواستم, بیخيالت, كارات, ميشی, سكوت, كردم, ميدونستم, آدما, اينطوری, نميرن, بخوان, هميشگی, نميزنن, براشون, بزرگيه, علامت, نزدن, ميخوان, چشماشون, خيسه, دستاشون, مشتِ, گرهكرده, دلشون, شكستهست, پُره, نميگن, فرداش, عزيزم,