زندگیه دیگه
گاهی خسته‌ت می‌کنه، خیلی خسته‌ت می‌کنه... اونقد که دوس داری خودکارتو بذاری لای صفحات زندگیت وُ یه مدت بری سراغِ خودت...
هیچ‌کاری نکنی، هیچکیو نبینی، با هیچکی حرف نزنی، حتی نفسم نکشی؛
اما مشکل اینجاست بعد که برمی‌گردی می‌بینی یه نفر خودکارو از لای کتابِ زندگیت بیرون کشیده و تو هم یادت نمیاد کدوم صفحه بودی!
گم میشی... و هیچی تو دنیا بدتر از این نیست که ندونی کجای زندگیتی..!!