•
اونجا که شهریار میگه:
"بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم
ولی چون بهاران میرسد با من خزانی میکند

♡

لاف عشق و عاشقی را وه چه آسان میزنیم
خود خزانیم و دم از شوق بهاران میزنیم

•
سر تا پا خزانیم اما دَم از شوقِ بهاران میزنیم ..

「♡」

اونجا ک استاد شهریار میگه :
"بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران میرسد با من خزانی میکند ..."
سالهاست همونجاییم!!!

بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی،
چون بهاران میرسد
با من خزانی میکند ...


. .

✨
بهار عمر مرا گر خزان
رسید تو خوش باش
که چون همیشه بهار
ایمن از گزند خزانی

فقط تبر نیست که به درخت صدمه می‌زند...!
آب که پای درخت نریزی، می‌خشکد، از درون می‌پوسد و خالی می‌شود. آن وقت به کوچک‌ترین باد خزانی فرو می‌ریزد...!
عاشقانه‌ها همیشه که با زخمِ جفا و خیانت سرنگون نمی‌شوند، بیشترشان آب نمی‌خورند!
همان دوستت دارم‌های هر روزه، همان نگاه‌ها و ملاحت‌ها، همان‌ها پایشان ریخته نمی‌شود که می‌میرند!
کم‌کم... آرام...

#حسین_وحدانی

بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!



نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!



این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،



پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!



باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،



به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!



شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،



دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!



جان من برخیِ ” آن مرد ” که در شط فرات،



تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!



هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،



ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!

هم اکنون یک جمله ارسیا حسین...

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!
نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!

این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!

باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،
به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!

شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،
دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!

جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات،
تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!

...
هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،
ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!ال کنید