چشم هایش
معبدی بود
برای پرستیدن ...!!

#زهرا_شکوری

صبح ابتداے عشق

انتهاے غفلت

و معبد پرستش پاڪے ست

در خانہ صبح

هم خدا هست هم آفرینش

و هم زلاڸ مهربانے

سلام دوستاڹ صبحتوڹ خدایے

روزتوڹ تماشایے

عشق آن گندم مصراست که در معبد قلب


چون که باریشه ذخیره است به آفت نرود

کشیدن ترمز دستی
در ایران قبل دعوا تو خیابون
.
.
.
.
.
.
قدرتی به آدم میده که فنون معبد شائولین در چین همچین قدرتی رو نمیده !!

کشیدن ترمز دستی قبل دعوا تو خیابون، قدرتی به آدم میده

که فنون معبد شائولین در چین یه همچین قدرتی رو نمیده !

دوستی قطره اشکی است که در معبد عشق هر کجا بچکد مهر و وفا می روید

به معبدی رسیدم که بر درش نوشته بود:






اینجا بجای کفش , خود را در آورید…!!

شیر آمدم در بیشه تا آهو بگیرم
تا کی به جایت در بغل زانو بگیرم ؟

آخر سراغ عطر گیسوهات تا کی -
از شاخه های مریم و شب بو بگیرم ؟

تلخ است طعم روزهای بی تو بودن
باید که شهد از کام این کندو بگیرم

مانند نادرشاه می خواهم که اینبار
الماس نور از معبد هندو بگیرم

پیش آمدم دلخسته از پیغام هایت
تا پاسخم را از تو رودررو بگیرم

مثل نهنگی خسته می خواهم سرانجام
در ماسه های ساحلت پهلو بگیرم ..