کپشن های مربوط به بخوانمشان

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بخوانمشان

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

نذرکرده ام روزی که خوشحالتر بودم می آیم ومینویسم که این نیز میگذرد..
بیایم وبنویسم که زندگی را باید با لذت خورد..که ضربه های روی سر را
بایدآرام بوسیدوبعد لبخند زدو دوباره راه افتاد..
یکروزی که خوشحالتر بودم می آیم ومی نویسم که این نیز بگذرد..
مثل همه چیز که گذشته است..
یکروزی که خوشحالتر بودم می آیم ونذرم را ادا میکنم
تاروزهایی مثل حالاکه خستگی وناتوانی لای دست وپاهایم پیچیده است
بخوانمشان...هیچ بهارو پاییزی بی زمستان مزه نمیدهد وهیچ آسیاب آرامی
بدون طوفان...

نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد،
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد .

یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
" این نیز بگذرد "
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است.

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم ،
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود ،
رنگارنگ ، از همه رنگ!!

یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی
لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان.

نذرکرده ام روزی که خوشحالتر بودم می آیم ومینویسم که این نیز میگذرد..
بیایم وبنویسم که زندگی را باید با لذت خورد..که ضربه های روی سر را
بایدآرام بوسیدوبعد لبخند زدو دوباره راه افتاد..
یکروزی که خوشحالتر بودم می آیم ومی نویسم که این نیز بگذرد..
مثل همه چیز که گذشته است..
یکروزی که خوشحالتر بودم می آیم ونذرم را ادا میکنم
تاروزهایی مثل حالاکه خستگی وناتوانی لای دست وپاهایم پیچیده است
بخوانمشان...هیچ بهارو پاییزی بی زمستان مزه نمیدهد وهیچ آسیاب آرامی
بدون طوفان...

«نذر کرده ام
يک روزي که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که

زندگي را بايد با لذت خورد
که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
يک روزي که خوشحال تر بودم
مي آيم و مي نويسم که
اين نيز بگذرد
مثل هميشه که همه چيز گذشته است و
آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است
يک روزي که خوشحال تر بودم
يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست
زندگي پاييز هم مي شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر
يک روزي که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا مي کنم
تا روزهايي مثل حالا
که خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است
بخوانمشان
و يادم بيايد که
هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد
و
هيچ آسياب آرامي بي طوفان....»

مهدي اخون ثالث