به بُن بست خوردن
و از کوچه‌های بزک کرده رو دست خوردن؛
همین‌قدر می‌دانم ای جان
که در جیب‌های خیابان
جوابی برای جنون نیست.

نه اینکه ظرافت ندارند و زیبا نباشند
ستون‌های سیمانی شهر
بسیار هم خوش‌تراشند
ولی با تمام تفاصیل
زیبایی این معابر
به اندازه یک وجب بی‌ستون نیست.

کسی شک ندارد
قشنگ است گلدان
ظریف است معماری حُسن یوسف
ولی در رگ جلوه این عروسان
کسی شک ندارد که خون نیست.

نوشتیم از عشق و صد بار خط خورد
و هر بار
این نقش، مُهر غلط خورد
که فهمیدم این راه، پرت است و
این ماه، بن بست
که دانستم اینجا کسی مرد این آزمون نیست.

همین است حرفم:
بیابانی ِ یک نگاه شگرفم
خیابان، مجال جنون نیست...