کپشن های مربوط به جگرم

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی جگرم

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید
گریه ام را بــــه حساب سفرم نگذارید

دوست دارم که به پابوسی باران بروم
آسمــان گفته کـــه پا روی پرم نگذارید

این قدر آئینه ها را به رخ من نکشید
این قدر داغ جنــون بـر جگرم نگذارید

چشمــی آبـــی تـر از آئینه گرفتارم کرد
بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید

آخـرین حرف من اینست زمینی نشوید
فقط از حال زمین بی خبرم نگذارید ....

صدای خنده های تو ❣
افتادن تکه های یخ است ❣
در لیوان بهار نارنج !❣
بخند ...❣
می خواهم جگرم را خنک کنم ...

همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن
سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن

گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن

نامتان را به کنار پدرم گفتم و گفت
ای خدا شکر که پیشم پسرم گفت حسن

بعد از این خوب تر است جای صفاتی مثل
سفره دار و پدر جود و کرم گفت حسن

زائری در وسط صحن غریب الغربا
دید تا گنبد زیبای حرم گفت حسن

تا که جارو زدن صحن رضا را دیدم
چشم خیس و مژه ی رفتگرم گفت حسن

قاسمت راهیه میدان شد و دیدند همه
خواهری موی پریشان ز حرم گفت حسن

پایه ی نهضت خونین حسین صلح تو بود
آیه ی نهضت خونین حسین بود حسن


سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی / خواجه حافظ شیرازی