بیا می خواهم رازی را بگویم . .

پسرها عروسك ندارند، درد دل كردن و حرف زدن را یاد نمی گیرند،

نگاه كن

فقط بلدند أسباب بازیهایشان را پرت كنند،

پسرها اشك هم ندارند،

می ترسند مردیشان زیر سوال برود،

می شنوی؟؟

ته صدای فریاد شان گریه ای بی صدااست .

با یك اغوش ساده می شود قلب هر مردی را به دست اورد،

نگأهشان كن،

وقتی گرسنه اند ،مریضند، خسته اند،دلت نمی سوزد برایشان،

ببین پدرت وقتی مادرت نیست چقدر پیر است ?

می دانم از پسرها ناراحتی جر زنی می كنند؟

بی معرفتند،؟

حرف بد می زنند؟

بازی بلد نیستند، !!

آنها تقصیری ندارند ،

كسی نازشان نمی كند،

گل سر صورتی به موهایشان نمی زند،

سیلی می خورند كه یادشان بماند باید قوی باشند .

دخترک . . .

پسر ها نمیشکنند

مگر به دست دخترکی همچون تو...