دیر شد،
بازآ
که ترسم ناگهان پرپر شود

دسته گل هایی
که از شوق تو
در دل بسته ام...


#شفیعی_کدکنی

اما...
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه‌ای که با شب می‌رفت
این فال را برای دلم دید ...

#شفیعی_کدکنی

دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود
و پاییز بود و هوا دلگیر و پنجره باز
استاد شفیعی کدکنی رو به ما دانشجو ها :
خاک بر سر دانشجویی که عاشق نشود
همین!


#رویای_تلخ_

.

جایی
که تو باشی؛
خبر از خویشتنم نیست..

#شفیعی_کدکنی


.

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم

#شفیعی_کدکنی.

ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه‌ها
در جعبه‌های خاک
یک‌روز می‌توانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست...


.محمدرضا شفیعی‌کدکنی


#mim.

-همه آرزویم.
اما؛
چه کنم که بسته پایم....

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی

- من می‌روم ز کویِ تُ
و دل نمی‌رود.......

#شفیعی_کدکنی

دیر شد، بازآ
که ترسم ناگهان پرپر شود،

دسته گل‌هایی
که از شوق تو در دل بسته‌ام ..!

#شفیعی_کدکنی

چون صاعقه در کوره ی بی صبری ام امروز
از صبح که برخاسته ام ابری ام امروز

#شفیعی_کدکنی