کپشن های مربوط به قمقمه

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی قمقمه

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯿﻮﻣﺪﻡ ﻭ ﭼﺴﺐ ﮐﻔﺸﺎﯼ ﺻﻮﺭﺗﯽِ ﻋﺮﻭﺳﮑﯿﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ، ﺩﻡ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺁﻝ ﺍﺳﺘﺎﺭﺍﯼ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺵ ﺑﺎ ﻣﺎﮊﯾﮏ ﻣﺸﮑﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ
ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﻤﻘﻤﻪ ﻗﺮﻣﺰﻣﻮ ﻣﯿﺬﺍﺷﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﯿﻒ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺎﺭﺑﯿﻢ ، ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﮐﯿﻒ ﺷﻞ ﻭ ﻭﻝ ﻭ ﻫﻨﺪﺯ ﻓﺮﯾﻪ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﻮﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ، ﺍﻭﻧﻮ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻩ
ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ، ﺷﺒﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ، ﭼﺮﺍﻍ ﺍﺗﺎﻗﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﺬﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻡ ﺭﻭﺷﻨﻪ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻣﯿﺘﺮﺳﻪ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻓﮑﺮ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻣﯿﺒﺮﺩ.
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻧﺒﺎﺷﻢ ، ﺁﺧﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﻨﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻪ ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺍﺯﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﻩ
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺭﻩ ﯼ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﯼ ﺩﺳﺖ
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺭﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﺲ ، ﺍﺳﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻡ ﺭﻭﺵ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻠﺦ ﺯﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﯾﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ ﺷﺪ
ﺍﻻﻥ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ...
ﻭ ﯾﻪ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺁﻝ ﺍﺳﺘﺎﺭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻪ :)

تا رمز عملیات رو گفتم
دیدم داره آب قمقمه اش رو خالی میکنه روی خاک!
با تعجب گفتم :
پانزده کیلومتر راهه...! چرا آب رو میریزی...؟!
گفت:مگه نگفتی رمز عملیات یا ابوالفضل العباس علیه السلام...
من شرم میکنم با اسم آقا برم عملیات و با خودم آب ببرم.

گردان کمیل ، کانال را پاکسازی می کرد تا به پاسگاه برسد...
کانال های ذوزنقه ای شکل، کار فرانسوی ها بود و دوشکاهای سوار شده بر تانک های عراقی، مستقیم، جاده را می زدند.
روز سوم، ارتباط کمیل با مقر قطع شد.

آخرین حرف را بچه ها به حاج همت گفتند:

حاجی به امام بگو ما عاشورایی جنگیدیم ....

و حاج همت ، آنسوی بی سیم، فقط می توانست سر به جعبه های مهمات بکوبد و اشک بریزد.

نه آب رسید و نه غذا.

دوازده نفر با یک قمقمه سر کردند

عراقی ها که به کانال رسیدند، اکثر بچه ها از تشنگی شهید شده بودند.

بقیه را هم تیر خلاص زدند.
بچه ها در قتلگاه ماندند برای همیشه.

قتلگاهی پر از لب های تشنه و پر از لاله هایی که سال ها بعد نیز با یک سوراخ درجمجمه های پر از گل پیدا شدند و شهید گمنام ، خوانده شدند...