اما من دلم میسوزد برای خودمان،
برای همه مان،
همه ی مایی که می‌توانستیم آسوده باشیم،
می‌توانستیم خوشبخت باشیم،
من دلم میسوزد برای خودی که سوخت و خاکستر شد...!

اما من دلم میسوزد برای خودمان،
برای همه مان،
همه ی مایی که می‌توانستیم آسوده باشیم،
می‌توانستیم خودمان باشیم،
من دلم میسوزد برای خودی که سوخت و خاکستر شد...!

تیکه ای زیبا از کتاب کافکا در کرانه - هاروکی موراکامی

«و هنگامی که طوفان به پایان برسد، به یاد نخواهی آورد که چگونه از آن گذشتی، یا چگونه توانستی زنده بمانی. حتی مطمئن نخواهی بود که آیا طوفان واقعاً تمام شده است یا نه. اما یک چیز قطعی است:
‏وقتی از طوفان بیرون بیایی، همان شخصی نخواهی بود که وارد آن شده بودی. تمام هدف این طوفان همین است.»



..

«رفیق بود. با او می‌توانستم بعد از گریه‌های بلند، از چیزهای کوچک بخندم.»

ای کاش آدمی میتوانست خانه‌ اش را ، دوستانش را ، خانواده‌ و کتاب‌ها و گلدان‌هایش را ، شبیه بنفشه‌ها ، باخود ببرد هرکجا که خواست 🪻🤍

♡

به‌آغاز و‌ پایان‌ِ آدم‌ها‌ فکر‌ می‌کنم
به‌ آنها‌ که‌ چه‌ راحت‌ از آنچه‌
می‌توانستند‌ باشند؛ میگذرند..!

خیلی خسته بود ، آن‌قدر خسته که حتی نمی‌توانست متنفر باشد

- مارگارت_میچل

♡

ای کاش انسان مالک قلبش بود
و می‌توانست احساساتی را که نمیخواهد
خاموش کند سپس با آرامش می‌خوابید 🤍

♡

I wish people could drink their words and realise how bitter they taste.

ای کاش مردم می توانستند حرف هایشان را بنوشند و بفهمند که چقدر تلخ مزه است.

کاش می‌توانستم بعضی لحظه‌ها را لابلای دستمالی ابریشمی پنهان کنم .️

♡