تو بیمارستان نشسته بودیم،یه پسر بچه اومد کنارم گفت:
آقا شما میدونید چجوری گوش رو شستشو میدند؟
گفتم:عمو جان کاری نداره که...گوشتو میبرند،بعد یک ساعت میزارنش تو وایتکس...بعدش با نخ و سوزن دوباره میدوزندش :|
همین که بغض کرد و اشک تو چشاش حدقه زد و آماده ی گریه کردن شد...سریع خودم رو از صحنه ی جنایت دور کردم که خدایی نکرده پدر بچه سر نرسه :|
حالا نه اینکه فکر کنید روانی ام....نــه!!
من فقط مریضم :| بخاطر همین رفته بودم بیمارستان :|