بهترین بو، بوی پارتنره؛ اما نه خود پارتنر، بوی تختی که بوی اونو گرفته.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی تختی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
•
کمبود همچین تختی به شدت تو زندگیم احساس میشه.
♡
. #حراج_انواع_روتختی.
.️بهترین کیفیت بیشترین تنوع ارسال فوری
.️قیمتاش نصف بازار
فروش تکی به قیمت عمده.
این تختی که تو شبا توش نیستیو باید آتیش زد.
امروز مراسم پاتختی شاهزاده هریه، الان تو دفتر عروسی مینویسن ی پتو گلبافت ۲ نفره از طرف سفیر ایران
زیبا
بانوی من
اگر دست من بود
برایت پایتختی
در گوشهی زمان میساختم
که ساعتهای شنی و خورشیدی
در آن کار نکنند
مگر آنگاه؛
که دست های کوچک تو
در دستان من آرمیدهاند ...
#نزار_قبانی
اگه غذایی داری که تو یخچال نگهش میداری
اگه لباسهایی تو کمد داری
اگه تختی واسه خوابیدن داری
و اگه یه سقفی رو بالای سرت داری
بهت تبریک میگم تو از 75 درصد مردم دنیا ثروتمند تری ..!؟
آموختم "
تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد.
" آموختم "
گاهی از زیاد نزدیک شدن فراموش می شوی.
" آموختم "
تا با کفش کسی راه نرفتم راه رفتنش را قضاوت نکنم.
" آموختم "
گاهی برای بودن باید محو شد.
" آموختم "
دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند.
" آموختم "
از کم بودن نترسم اگر کم باشم شاید ولم کنن ولی زیاد که باشم حیفم میکنن.
" آموختم "
برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم
.
از شب مبهمم دوباره سکوت
از نگاهم تگرگ می بارد
سیزده بار با دلم گفتم
مطمئنم که دوستم دارد
سیزده هم چه واژه ی نحسی است
که تو در سیزده ...به در شده ای
که همین صحنه آخر من شد
که تو دور و... تو دووورتر شده ای
و نگفتی که "دوستت... " گفتی؟
من که یادم ... تو را فراموش است
بین ما عاشقانه ای گم شد
رابطه... یک چراغ خاموش است
روی تختی که جای خالی من
در اتاقی که عاشقم کردی
فاصله حرف تازه ی ما شد
اسم شب را تو یادم آوردی
شب تمام سکوت من بی توست
شب همان اتفاق بی فرداست
ای که یادم تو را فراموش است
زن دور ترانه ات اینجاست
می غروبم کنار پنجره ... زرد
می نشینم میان بغض سکانس
با دلی که ... تمام شد... [آژیر...]
با دلی که... الو...؟ الو...؟ اورژانس...؟
مهتاب_سالاری
قشنگ ترین متن مردونگی بود که خوندم :
از حموم نمره در اومدیم و نم نم بارون میزد ، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود ، رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ... تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری ؟
ما که تازه از حموم در اومدیم ، اونم اینهمه !!!
گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جای گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!
پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد :
نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ... !!! ...
( برگی از دفترچه خاطرات جهان پهلوان تختی )
سلامتی هر کی مرده ؛ نه هر چی مرده