یک اتاق و لقمه‌ای نان و کمی آغوش او

من چه می‌خواهم مگر از این مکعب بیشتر؟!

-سیدسعیدصاحب‌علم • ~

. .

مثل زخمی‌ست که هر ثانیه سر باز کند
قلب من لب به سخن با تو اگر باز کند

دانه‌ای می‌خورد و عطر تو را می‌بوید
هر چه گنجشک در این باغچه پر باز کند

اشک سوغات فراق است به آیینه بگو
چمدان‌های مرا قبل سفر باز کند

بخت برگشته نگاهی‌ست که محروم از توست
گره کور مرا مرگ مگر باز کند

عاقبت "نامه رسان" راز مرا گفت به تو:
آرزو داشت شبی روی تو در باز کند

#سید_سعید_صاحب‌علم

صاحب‌خونه دل کوچیک خودت باش،
تا اجاره‌نشین دل بزرگ یکی دیگه :)

‌‌‌‌‌‌.࿐

ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحرخیز که صاحب‌نفسانند ..

#حافظ

ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندانِ سحرخیز که صاحب‌نفسانند!

شبتون ستاره بارون در پناه حق

وقتی آخر مهمونی عیدی رو دست صاحب‌خونه می‌بینی

نظرِ صاحبِ فیض است که ما گریه کنیم

مثلِ یک دائمِ در حالِ بُکا گریه کنیم

”مادرش”گرکه عنایت به گداها بکند

یک”شبِ جمعه” حرم،”کرب وبلا” گریه کنیم

السلام علیک یا مولا یا اباعبدالله الحسین

توی کوچه بین ازدحام خلق
رو سرت یه چادر گل گلیه
این فقط حقِ منه که هی بگم
صاحبِ چادرِ گل گلی کیه !

این فقط حقِ منه که توی باد
نذارم چادرت از سرت درآد
یا حصاری بکشم که هیچ کسی
نتونه توی حریمِ تو بیاد

زیر چادر توی اون فضای امن
نمی دونم که به تو چی می گذره
ولی بین این همه لباسِ مد
چادر گل گلیِ تو بهتره

تو یه دریا می کِشی روی سرت
گلای رو چادرِ تو ماهین
توکه باشی توی کوچه انگاری
همه ی رهگذرا اضافیَن

یه دیالوگ قشنگ تو سَرمه
یه دیالوگ که پر از استرسه
اما دنیا رو فراموش می کنم
وقتی که نگاه تو سر می رسه

توی کوچه بین ازدحام خلق
رو سرت یه چادر گل گلیه
این فقط حقِ منه که هی بگم
صاحبِ چادرِ گل گلی کیه !