خداحافظ تمام آنچه در این زندگی دارم
تو داری میروی باید - تو را در یاد بسپارم

خداحافظ ولی روزی اگر هم آمدی، حتما
بیا بالای صفّه روی آن نیمکت، به دیدارم

از آن وقتی که رفتی هرشب آنجا می نشینم تا
بدانی منتظر هستم - بدانی دوستت دارم

نمیدانم که بی من راضی از این زندگی هستی؟؟
نمیدانی که دوری میدهد، بد جور آزارم

خدایا یا بگو برگردد آن آرام جان من
و یا هر جور میدانی، از اینجا زود بردارم

من و زاینده رود و پرسه های بی هدف هر سه
از این تکرار دلگیریم و از ایام دشوارم

تو را راه گریزی نیست از طعم غزلهایم
بچش تلخ است میدانم - بیا برگرد بیدارم

از آن وقتی که رفتی روزه دارِ بوسه ام بانو
به تقویم شما آیا ، رسیده وقت افطارم؟؟

(محمد عارف حبیبی)