یکی از فانتزیام اینه که:
یه شیشه دارو بخرم و توش اسمارتیز بریزم...
هرچند وقت یه بار چندتا شو بخورم ...

یکی ازم پرسید: چی شده؟
بگم:
“چیزی نیست، همون سردردهای همیشگی…:\

كلاس خاصی داره لامصب

اﻣﺮوز ﺻﺒﺢ ﺑﻌﺪ از ﻣﺪﺗﻬﺎ رﻓﺘﻢ ﺑِﺪَوَم
ﮔﺮﻣﮑﻦ ﻧﺎرﻧﺠﯿﻤﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪم و رﻓﺘﻢ
حاﻻ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﺗﯿﮑﻪﻫﺎی ﻣﻠ
ﻧﺎرﻧﮕﯽ! ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮی
ﭘﺮﺗﻘﺎل! ﺑﺪو ﺗﺎ ﻧﺨﻮردﻣﺖ
ﻫﻮﯾﺞ! ﻣﮕﻪ ﺧﺮﮔﻮش دﻧﺒﺎﻟﺖ ﮐﺮده؟
ﭼﯽﺗﻮز ﻣﻮﺗﻮری
ﺳﻦ اﯾﭻ و دﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ
اﻧﻘﺪر ﺟﻮن ﻧﺪه اﺳﻤﺎرﺗﯿﺰ! ﺑﻘﯿﻪ دوﺳﺘﺎت! ﮐﺠﺎن؟

شلوار رنگی میپوشی بپوش ...
ولی خدایی دیگه كفش زرد و شلوار قرمز و پیراهن سبز و باهم نپوش :|
اسمارتیز كه نیستی لامصب :)

امروز صبح بعد از مدتها تصمیم گرفتم با دوستم بریم ورزش کنیم!
گرمکن نارنجیمو پوشیدم و زدم بیرون
و حالا توجه کنید به تیکه‌های ملت :
نارنگی! کجا میری؟
… پرتقال! بدو تا نخوردمت!
هویج! مگه خرگوش دنبالت کرده؟
ته‌ سیگار!
رفتگر! برو ۹ شب بیا بابا!
چی‌توز موتوری!
سن ایچ و دیگر هیچ!
لینا توپی!! انقدر جون نده بابا!
اسمارتیز! بقیه دوستات کجان؟
بچه‌ها! بچه ها! گارفیلد!
الان کدوم مسئول باید رسیدگی کنه؟ ×_×