کپشن های مربوط به بخشایش

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بخشایش

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

✿ کپشن خاص ✿

حتی شب قدر هم
شب بخشایش حق الناس نیست
مگر اینکه ناس ببخشد ؛
امشب از خدا بخواهیم دل کسانی که
عامدانه به آنها ظلم کرده ایم را نرم کند وگرنه ...!

#احسان_رستگار

‌﷽

✍ نیایش شبانه
ﺧـــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺭﺑﻮﺩ، ﻧﺎﻥ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﺮﺍﺷﮑﺴﺖ، ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ..
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺭﻭﺡ ﻣﺮﺍ ﺁﺯﺭﺩ، ﺑﺨﺸﺎﯾﺶ ...
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦِ ﺧﻮﯾﺶ، ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻣﯽﻃﻠﺒﻢ ...
ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ ...
ﺩﺭﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ میگیرﺩ،
ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯽﺑﺮﻡ ...
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻫﻮﺱ ﭼﻮﻥ ﺯﯾﺒﺎﺭﻭﯾﯽ ﺯﺷﺖ
ﻃﯿﻨﺖ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ می کند،
ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ می برﻡ ...
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺟﺰ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ
به ﮔﻮﺷﻢ ﺯﯾﺒﺎ می شوﺩ،
به ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ می برﻡ ...

ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺩست ها می برﻧﺪ،
ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺯﺍﺩ ﻭ ﺗﻮﺷﻪﺍﯼ،
ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ می برﻡ ...

شب خوش❤️

خدایا

سهم دستانم:بخشایش

سهم چشمانم:عشق

سهم پاهایم:معرفت

سهم دهانم: ذکر

سهم قلبم:محبت

و سهم لحظاتم را

انسانیت ببخشای

عصرتون عالی

شعری از ،استاد سخن ،سعدی.....

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم/
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم/
تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم/
و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم/
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم/
ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم/
دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم/
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟/
رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم.......

مهم نیست که چقدر می بخشیم.....

بلکه مهم آن است که

در بخشایشمان چقدر "عشق" وجود دارد!!!!

شعری از ،استاد سخن ،سعدی.....

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم/
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم/
تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم/
و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم
که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم/
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم/
ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم/
دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم/
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟/
رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم.......