از ده ها دست لباس و کفشِ تازه ، یکی را انتخاب کرده و تنها به خیابان آمده، که حالش خوب شود؛ اما واقعا نمیداند حالا با حال خوبش باید چه کار کند؟ سه هفته قبل سه تا شارژ پنج تومانی ریخت توی سیم کارت اما معتبر که نشد هیچ، هنوز سیزده تومانش مانده و منتظر دوشنبه شب است تا کسی را برای فرستادن یک اس ام اس پیدا کند، بلکه جایی شمرده شود.
.
حالا،
در پارک نشسته و نیمکتی دو نفره را حرام کرده؛ در همین حین، درِ قوطی را باز میکند و انرژی زا را یکجا سر میکشد. مشخص نیست، انرژی های اضافه اش را کجا خواهد سوزاند. خودش متوجه نیست اما بدجور روی دست دنیا مانده...