کپشن های مربوط به بسترم

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بسترم

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

گرچه تو دوری از برم
همرهِ خویش می برم
شب همه شب به بسترم
یاد تو را، به جای تو!

#حسین_منزوی

✿ کپشن خاص ✿

منت کش خیالِ توام کز سرِ کرم
هم‌خوابه‌ی شبم شد و بر بسترم گذشت

خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت

صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ
هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت

#هوشنگ_ابتهاج


آتشی شد شعله ور در باورم...
سوختم در آتش و خاکسترم

چشم بگشودم سکوتم پر کشید...
در میان شعله های بسترم

بسته بودند این قفس را آهنین...
پر زدم آتش گرفتم ،پرپرم

خواستم آبی برین آتش زنم...
نیست آبی جز دوتا چشم ترم

از دلم چیزی نمانده یادگار...
جز سیاهی های توی دفترم

شاعر دیوانه ی دلخسته ام،
آتشی شد شعله ور در باورم

(امید استیفا)


ناگهان دیدم سرم آتش گرفت

سوختم خاکسترم آتش گرفت

چشم وا کردم سکوتم آب شد

چشم بستم بسترم آتش گرفت

در زدم کس این قفس را وا نکرد

پر زدم بال و پرم آتش گرفت

از سرم خواب زمستانی پرید

آب در چشم ترم آتش گرفت

حرفی از نام تو آمد بر زبان

دست هایم دفترم آتش گرفت


"قیصر امین پور"

ﻣﻦ ﺩﺭﺳﻢ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ!!!
ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻨﮑﻮﺭﯼ ﻣﻮﻓﻖ!
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﻮﺏ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺮﻓﺖ!
ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻗﺒﻠﯽ ﺑﺎ ﺗﺴﺖ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ...
ﮐﻪ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ!
ﺳﻮﺍﻝ ﺍﻭﻝ ﺁﺭﺍﯾﻪ ﺍﺩﺑﯽ ﺑﻮﺩ
ﺷﻌﺮﯼ ﺍﺯ ﻫﻮﺷﻨﮓ ﺍﺑﺘﻬﺎﺝ....
"ﺑﺴﺘﺮﻡ ...ﺻﺪﻑ ﺧﺎﻟﯽ ﯾﮏ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺴﺖ
ﻭ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﻣﺮﻭﺍﺭﯾﺪ
ﮔﺮﺩﻥ ﺁﻭﯾﺰ ﮐﺴﺎﻥ ﺩﮔﺮﯼ...."
ﻭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ...
ﮐﻨﮑﻮﺭﯼ ﺑﺎ ﺭﺗﺒﻪ ﺍﻓﺘﻀﺎﺡ ﺑﻮﺩ...!
ﻭ ﻣﻦ
ﺳﺮ ﺟﻠﺴﻪ ﮐﻨﮑﻮﺭ
ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺧﻔﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺩﯾﺪﻡ!
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺷﺪﻡ!
ﻫﻤﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺗﺴﺖ ﺯﺩﻥ
ﻭ ﭘﺴﺮﮐﯽ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ...
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﻫﻮﺷﻨﮓ ﺍﺑﺘﻬﺎﺝ ﺭﺍ ﻧﺒﺨﺸﻢ ﯾﺎ ﻣﺸﺎﻭﺭ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ، ﺣﺘﻤﺎ ﺻﺪ ﻣﯿﺰﻧﯽ!
ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻃﺮﺍﺡ ﺳﻮﺍﻝ...
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﻧﯿﻢ ﺧﻄﯽ
ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻩ ﺑﺰﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ!
ﻓﺪﺍﯼ ﺳﺮﺕ...
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺁﺯﺍﺩ ﺯﯾﺎﺩ ﻫﻢ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ


ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم، خاکسترم آتش گرفت

چشم واکردم، سکوتم آب شد
چشم بستم، بسترم آتش گرفت

در زدم، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت

از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت

حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم، دفترم آتش گرفت

بسترم
صدف خالی یک تنهایی ست.
وتو چون مروارید
گردن آویز کسان دیگری...
هوشنگ ابتهاج(ه الف سایه)