‏دنبال یه عکس میگشتم مجبور شدم تا ته گالریم برم، حس خوبیه نودهای قدیمی رو میبینی و چون خیلی وقته ندیدیشون برات تازگی دارن =))))

‏بعضی هاهم اینجورین که ندیدیشون ولی دوست داری هی بهشون پیام بدی وساعت ها باهاشون حرف بزنی..اگه بشه رو در رو باهاشون حرف بزنی که دیگه هیچی :))

دیروز عصری تو اتاقم بودم،داشتم کتاب میخوندم،یهو دیدم مادر بزرگم داره داد میزنه محسن بیا بیا بسیج اومده اونم چندتا صداشونم اومد شنیدم خودم،آقا مارو میگی‌ گفتم ای‌ داد بیداد بسیجی‌ چرا آخه :o پریدم از اتاق بیرون میگم کجان تو حیاطن؟کجا دیدیشون؟ میگه اینها اینها موبایلت رو میز برات بسیج اومده من :| :| :| :| مامان بزرگ : چیییه ؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان بزرگ داریــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!!!؟