وقتی قهر می کنیم اخم کن ، شانه بالا بده و بگو من چای درست نمی کنم
کنترل تلوزیون را بردار و شبکه ها را یک به یک عوض کن
تا می آیم چیزی بگویم انگشت اشاره ات را عمود کن مقابل بیني ات ، بگو هیس !
ادامه نده .. امانِ حوصله ام را بریده ای !

وقتی قهر کرده ایم شلخته باش ، موهایت را شانه نکن ،
لاک زدن را به فراموشی بسپار ، ترانه مورد علاقه من را زمزمه نکن ..
وقتی قهر کرده ایم ، حوصله بیرون رفتن نداشته باش
مدام نپرس که سردردهایت خوب است ؟
که لباست را اتو کنم ؟ که کمی زودتر بیا !
اما ...
- اما ؟!
وقتی قهر کرده ایم ، دستت را از روی دستم بر ندار ...
بگو امشب شام نداریم و دستم را محکم فشار بده
بگو دیگر قرار نیست شعرهایم را با صدای بلند بخوانی
و دستم را محکم در دستت بگیر ...
بگو که مرا نمی بخشی و انگشتانت را قلاب کن میان انگشتانم
برایم از دلتنگی هایت صغری کبری بچین و کف دستم را با انگشتت نقاشی کن ..

- این که قهر بودن نیست !
ما که قهر نمی کنیم ، می کنیم ؟
- دیوانه !
دستم ...
- جانم !



{ مهدی صادقی }