•
قصه‌ی سیندرلا اگه الان اتفاق می‌افتاد.

♡

نمی‌دونم چه حکمتیه که بعد هزار بار خیانتی که کردی بازم قلبم برات میزنه

: سیندرلا

هرگز به عقب نگاه نکن.
اگر سیندرلا به خاطر کفشهاش به عقب برمیگشت پرنسس نمی شد...

جای خالی ات مثل کفش سیندرلا اندازه ی

هیچ یک از مردم شهر نشد.





حتی به زور...!

یادتونه ما رو قدیما میخواستن بترسونن میگفتن دزد میاد می بردت
دیروز یه بچه ای رو دیدم تو کوچه گریه میکرد مامانش گفت شکیب میاد می
بردت
تازه بچهه داشت کلی کیف میکرد که میرم پیش خاله سیندرلا
به همین سوی چراغ ال سی دی مون قسم:)))

این لبخند بر لب من
رژ « بورژوا » نیست
مژه‌هایم طبیعی برگشته‌اند ..
رژ گونه نزده‌ام
برق چشمانم نیز
در چشم هیچ رقاصه‌ای پیدا نمی‌شود ..

وقتی بروی
چراغ‌ها خاموش می‌شوند
و سیندرلایت
شستن زمین را
از سر خواهد گرفت ..