من را دو نیم کرده غروبی گلایه دار
"میم"محال و" نون" نفس های بی قرار
آشفته دور بی کسی ام پرسه می زنم
وقتی که رد پای تو را می برد غبار
من گریه میکنم ،وتو لبخند میزنی
سنگی و ذره ذره وجودم تو را دچار
بیزارم از کلاغ خبرچین که می سرود
شعر سیاه فاصله را،غارغارغار
بی تو چگونه می شود از زندگی نوشت
بی تو بهانه های من افتاده از عیار
تاریکی هوای غزل های من شده
نقل دهان قافیه سازانِ تازه کار
هرلحظه در نبود تو یک عمر می رود
نفرین به لحظه لحظه ی این عمر آزگار
باید تمام هرچه تویی زیر و رو شود
حتی دروغ ماندن این حس مستعار
حالا گلوی خاطره ام درد میکند
حالا رسیده ام به خیابان نوبهار...