روی لباسات هر از گاهی خاک می‌شینه و کسی جرعت نمی‌کنه بندازتشون تو ماشین لباسشویی، چون ما ناخواسته تظاهر می‌کنیم هنوز بوی تو رو می‌دن. تصور می‌کنیم گاهی به خونه برمی‌گردی.

‏انقدر لباس ریختم تو لباسشویی،که بنده خدا یه تعدادیشو درآورده داره با دست میشوره!

مثل سرگیجه لباسها ، توی ماشین لباسشویی!

مامانم داشت ازکیفیت لوازم برقیاش واسه همسایمون میگفت
که لباسشوییمون همینجور که لباس خشک میکرداز پذیرایی رد شد
زد رو شونه مامانم گفت چاکرررم D:

رفتم خاستگاری:
دختره گفت ماشین دارین؟؟
گفتم آره دوتا
یکی مال خودمه
یکی مال مادرمه که اونم بیشتر اوقات من استفاده میکنم
دختره چشاش گرد شد گفت ماشینتون چیه؟؟






گفتم مال خودم ریش تراش
مال مادرم لباسشویی...

خانوادگی تا در خونه دنبالمون کردن :

لباسشویی ما دیگه کارش از تغییر رنگ لباس گذشته !

دیروز تی شرت نایک انداختم توش

مارک “برادران عباس زاده به جز کریم” تحویل گرفتم :|
بگم که ...اوضاع بسیار بسیار خراب است...!

رفتم خاستگاری:

دختره گفت ماشین دارین؟؟

گفتم آره دوتا

یکی مال خودمه

یکی مال مادرمه که اونم بیشتر اوقات من استفاده میکنم

دختره چشاش گرد شد گفت ماشینتون چیه؟؟

گفتم مال خودم ریش تراش

مال مادرم لباسشویی…

خانوادگی تا در خونه دنبالمون کردن

یک لباسشویی ام

می چرخم

و هیچ ارانیومی غنی نمیشود

تهی می شوند

لباس ها

از بوی تنت

و من روزی از تهی شدن

هیروشیما خواهم شد

لباسشویی‌مون لباس‌ها رو شست و با موفقیت به زمین نشست

اون دزدی که تو ماشین لباسشویی قایم می شه و هر دفعه یه لنگه از جورابای منو می دزده، بدونه واگذارش کردم به خدا :|