‏از لحاظ روحی نیاز دارم تو یه کلبه جنگلی وسط جنگل باشم و نم‌نم بارون بباره منم کنار بخاری هیزمی نشسته باشم و سیگار دود کنم

اونجا که رهی معیری میگه:

نور عشق از رخنه‌ی دل بر سرای جان دمید
پرتوی در  کلبه‌ام از روزنی افتاده است


. .

نیازمندیها :
یه کلبه جنگلی ، مه و بارون
بوی خاک بارون خورده
و یک فکر آزاد و یار خوب .️.

♡

چشمات رو ببند و تصور کن
بالاخره داری تو اون کلبه‌ی جنگلی
سبز و قشنگت زندگی میکنی
به دور از سر و صدا ، فقط آرامش ..

روزی به خانه‌ام آمدی واز آن کلبه‌ی تاریک با سقفی شکسته حالا جنگلی سبز پر از پروانه‌های رنگی ساخته‌ای.

•
این روزا به یه کلبه‌ با این وایب نیازمندیم 🥹🤍

♡

با چوب سادگیام میتونم براتون
وسط ماسال کلبه درست کنم^^🪴

.࿐

•
خوشبخت اونیه که الان با عشقش تو یه کلبه جنگلی نشسته داره چایی مینوشه ..

「♡」

الان دلم می خواست توی یه کلبه ی چوبی، توی یه جنگلِ دور افتاده، کنار اونی که دوسش دارم باشم، هوا سرد و بارونی باشه، بارونِ شدید بیاد طوری که نشه حتی پاتو از کلبه بزاری بیرون، کلبم یه شومینه داشته باشه، برم هیزم بیارم و داخلش آتیش کنم و بشینیم کنارش، لیوان های بزرگتِ هات چاکلت دستمون، پتو روام بندازیم رومون و تا صبح از کنارِ اتیش جم نخوریم.


. .

•
دلم یه ‌کلبه چوبی میخواد وسط یه جنگل مه گرفته با صدای نم بارون
آتیش روشن و پنجره های بخار کرده
با دوتا لیوان قهوه و کسی که
دوسش دارم .️(:

「♡」