کپشن های مربوط به گندمِ

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گندمِ

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

✿ کپشن خاص ✿

اونجا که از هم خدافظی کردیمو یادته؟
اونجا که بارِ آخر گذاشتی ببوسمت؛ یادته چشمامو پاک کردی گفتی غصه نخوریا؟ میام می برمت..
نیومدی؛ نمیای!
دکتر میگه تو واقعی نیستی؛ خیالِ منی! خیال آخه بو گندمِ خام میده؟ خیال موهاش تو باد میرقصه آدمو حِیرون کنه؟ خیال بلده آدمو قایم کنه تو بغلش وقتی چشماش گریه داره؟
چی میگه دکتره؟ دکتر نیست یارو.. یا هم که دکتره، عاشق نشده..

گویند دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و رفت!

در راه
با پروردگار سخن می‌گفت:

ای گشاینده گره‌های ناگشوده! عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای.

در همین حال ناگهان گره‌ای از گره‌هایش باز شد و گندم‌ها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:

من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کین گِره بگشای و گندم را بریز..؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود..؟

نِشَست
تا گندم‌ها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه‌ها روی ظرفی از طلا ریخته‌اند!

ندا آمد که:

تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتــاح راه..

" مولانا "

گویند دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و رفت!

در راه
با پروردگار سخن می‌گفت:

ای گشاینده گره‌های ناگشوده! عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای.

در همین حال ناگهان گره‌ای از گره‌هایش باز شد و گندم‌ها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:

من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کین گِره بگشای و گندم را بریز..؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود..؟

نِشَست
تا گندم‌ها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه‌ها روی ظرفی از طلا ریخته‌اند!

ندا آمد که:

تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتــاح راه..

" مولانا "

چایهایت را داغ بنوش
نگران فردا نباش...
از گندم‌ زار من و تو
مشتی کاه می ماند برای بادها...