نمیدونم اسمش چیه....
نمیدونم شاید این روز ها یه حس طبیعه
یک‌ نگاه بمن کن امشب تو سر مزارم به این چش گریون.
‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌...
.   .

راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم

بی‌قراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم

شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم

استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم

عشق هر روز دلم را به کناری می‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم

مرگ دل‌بستگی آخر دنیای من است
می‌روم شاید روزی به مزارم برسم

راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم

بی‌قراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم

شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم

استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم

عشق هرروز دلم را به کناری می‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم

مرگ دل‌بستگی آخر دنیای من است
می‌روم شاید روزی به مزارم برسم

(سید‌علی رکن الدین)

دوستم بهم زنگ زده میگه اسکناس نو داری؟
میگم چند تومنی میخوای؟
میگه ده هزاری و پنجاه هزاری
گفتم آره
میگه میشه برام کارت به کارت کنی؟!!!!

.

.

.

.

خوش آمدی به مزارم،نموده ای یادم

بخوان تو سوره ی الحمد تا کنی شادم

به جای دسته گلی که فردا بر سر مزارم می گذاری . امروز به شاخه گلی کوچک یادم کن

به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم نثار می کنی . امروز با تبسمی شادم کن

به جای آن متن های تسلیت گ.نه ای که فردا در روزنامه ها می نویسی . امروز با پیغامی کوچک خوشحالم کن

من امروز به تو احتیاج دارم نه فردا....