کپشن های مربوط به گلویش

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گلویش

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز میگشت.‏ﺷﺒﯽ ﮔﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ.ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد!
ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو.
ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔـﺮﮒ؟
ﮔﻔﺖ:شبی در ﺳﯿﺎﻫﯽ بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد!
هر شب به خواست پایم که نه، به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم...

امشب محو او بودم که ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ؛
ﺩﻭﯾﺪﻡ…
ﭘﺮﯾﺪﻡ…
ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش!!

آنچنان
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ
که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ
"سهم دلم"
ﻧﺼﯿﺐ "ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ" ﺷﻮﺩ.

ﺷﺒﯽ ﮔــــﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ...
ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد!
ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو.
ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔــــــــﺮﮒ؟!!
ﮔﻔﺖ: شبی در ﺳﯿﺎﻫﯽ بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد!
هر شب به خواست پایم که نه، به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم...

امشب محو او بودم که ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ؛
ﺩﻭﯾﺪﻡ…
ﭘﺮﯾﺪﻡ…
ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش!!

آنچنان
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ
که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ
"سهم دلم"
ﻧﺼﯿﺐ "ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ" ﺷﻮﺩ...

ﻣﺮﻍ ﺁﻣﯿﻦ ﺩﺭﺩﺁﻟﻮﺩﯼ ﺳﺖ ﮐﺎﻭﺍﺭﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪﻩ
ﺭﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺁﻧﺴﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺪﺍﺩﺧﺎﻧﻪ
ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ ﺭﻏﺒﺘﺶ ﺩﯾﮕﺮ ﺯ ﺭﻧﺠﻮﺭﯼ ﻧﻪ ﺳﻮﯼ ﺁﺏ ﻭ ﺩﺍﻧﻪ.
ﻧﻮﺑﺖ ﺭﻭﺯ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﭘﯽ ﭼﺎﺭﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪﻩ.

ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ ﺁﻥ ﻧﻬﺎﻥ ﺑﯿﻦ ﻧﻬﺎﻧﺎﻥ(ﮔﻮﺵ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭﺩﻣﻨﺪ ﻣﺎ)
ﺟﻮﺭﺩﯾﺪﻩ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ.
ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺁﻣﯿﻦ ﮔﻔﺘﻨﺶ؛ﺁﻥ ﺁﺷﻨﺎ ﭘﺮﻭﺭﺩ؛
ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﭘﯿﻮﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻢ
ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺍﺯ ﯾﺄﺱ ﺧﺴﺮﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻢ
ﻣﯽ ﻧﻬﺪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﺎ ﻫﻢ؛ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﻧﻬﺎﻥ ﺭﺍ.

ﺑﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺍﻭ
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﺶ ﺭﺍ.
ﺭﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺭﺷﺘﻪ ﮐﺸﯿﺪﻩ(ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻋﯿﺐ ﮐﺎﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﮔﯿﺮﻧﺪ)
ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻨﻘﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺳﺮ ﺩﺭ ﮔﻤﺶ ﺭﺍ.
#ﻧﯿﻤﺎ ﯾﻮﺷﯿﺞ #

نوحه خوان وقتی گلویش خشک شد
آب نوشید ...ودگر چیزی نخواند
های های مردمان بالاگرفت
"احسان پرسا"

هرکس برای خودش خیابانی دارد،کوچه ای...کافی شاپی...وشایدعطری،که بعدازسالهاخاطراتش گلویش راچنگ میزند...

شاعر تو را دید و غم خود باز یادش رفت
شعر کبوتر با کبوتر باز ... یادش رفت
پرواز گیسوی رهایت را کبوتر دید
شرمنده شد از کار خود ، پرواز یادش رفت
چشمان تو مانند دریایی جدا از هم
موسی تو را وقتی که دید اعجاز یادش رفت
عطر تنت خوش بو تر از باغ ارم ... حافظ
با عطر تو مجنون شد و شیراز یادش رفت

حتی بنان از دوریت دلتنگ و محزون است
بغضی گلویش را گرفت .... آواز یادش رفت



{ محمد شیخی }

هر کسی برای خودش خیابانی دارد…

کوچه ای…

کافی شاپی..

و شاید عطری…

که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!

هر کسی برای خودش خیابانی دارد…

کوچه ای…

کافی شاپی..

و شاید عطری…

که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!

برای کسی که میگوید صداش گرفته


سرش سنگیه ٬


و آب ریزش بینی دارد ٬


هی نسخه نپیچید

شاید بغضی در گلویش ترکیده باشد ... !

هر بار خواست چای بریزد نمانده ای
رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای

تنها دلش خوش است به اینکه یکی دوبار
با واسطه سلام برایش رسانده ای

حالا صدای او به خودش هم نمی رسد
از بس که بغض توی گلویش چپانده ای

دیدم دوباره شهر پر از جوجه فنچ هاست
گفتند باز روسری ات را تکانده ای

می رقصی و برات مهم نیست مرگشان
مشتی نهنگ را که به ساحل کشانده ای

بدبخت من ، فلک زده من ، بد بیار من...
امروز عصر چای ندارم ... تو مانده ای