کپشن های مربوط به آمدش

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی آمدش

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

حافظه ی آدم، در ندارد که آدم ها برای رفت و آمدشان اجازه بگیرند.
در زندگیِ هر کس، چند نفری هستند که برای رد شدن از مرز ذهن، ویزا لازم ندارند و خواسته و ناخواسته، همه جا با او هستند، تا پای گور هم...

. فریبا وفی
. بعد از پایان

حافظه ی آدم،
در ندارد که آدم ها برای رفت
و آمدشان اجازه بگیرند....
در زندگیِ هر کس،
چند نفری هستند که برای رد شدن
از مرز ذهن، ویزا لازم ندارند و
خواسته و ناخواسته،
همه جا با او هستند،
تا پای گور هم...



He thinks I’m cute now, wait until he find out I triple his income.

اون الان فک میکنه من کیوتم، منتظر باش تا بفهمه من درآمدش رو سه برابر میکنم.

.࿐

مردی یک طوطی را که حرف می‌زد در قفس کرده بود و سر گذری می‌نشست. اسم رهگذران را می‌پرسید و به ازای پولی که به او می‌دادند طوطی را وادار می‌کرد اسم آنان را تکرار کند.

روزی حضرت سلیمان از آنجا می‌گذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را می‌دانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.»

حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمی‌آورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.

حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.»

طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هر چه تلاش کرد فایده‌ای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد.

بسیار پیش می‌آید که ما انسانها اسیر داشته‌های خود هستیم.

حافظه‌ی آدم
در ندارد که آدم‌ها برای
رفت و آمدشان اجازه بگیرند ...!
در زندگیِ هرکس
چند نفری هستند که
برای رد شدن از مرز ذهن
ویزا لازم ندارند
و خواسته و ناخواسته
همه جا با او هستند
تا پای گور هم ...!

#فریبا_وفی

"داستان کوتاه"

طوطی و حضرت سلیمان

مردی یک طوطی را که حرف می‌زد در قفس کرده بود و سر گذری می‌نشست. اسم رهگذران را می‌پرسید و به ازای پولی که به او می‌دادند طوطی را وادار می‌کرد اسم آنان را تکرار کند.
روزی حضرت سلیمان از آنجا می‌گذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را می‌دانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.»
حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمی‌آورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.»
طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هر چه تلاش کرد فایده‌ای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد.
بسیار پیش می‌آید که ما انسانها اسیر داشته‌های خود هستیم.

شنیدم که پیری به راه حجاز
به هر خطه کردی دو رکعت نماز
چنان گرم رو
در طریق خدای
که خار مغیلان نکندی ز پای

به آخر ز وسواس خاطر پریش
پسند آمدش در نظر کار خویش

به تلبیس ابلیس در چاه رفت
که نتوان از این خوب تر راه رفت

گرش رحمت حق نه دریافتی
غرورش سر از جاده برتافتی

یکی هاتف از غیبش آواز داد
که ای نیکبخت مبارک نهاد

مپندار اگر طاعتی کرده‌ای
که نزلی بدین درگه آورده‌ای

به احسانی آسوده کردن دلی
به از الف رکعت به هر منزلی.

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

حافظه, ندارد, برای, آمدشان, اجازه, بگیرند, زندگیِ, نفری, هستند, ویزا, لازم, ندارند, خواسته, ناخواسته, فریبا, پایان, الان, میکنه, کیوتم, منتظر, بفهمه, درآمدش, برابر, میکنم, مردی, طوطی, میزد, کرده, گذری, مینشست, رهگذران, میپرسید, ازای, پولی, میدادند, وادار, میکرد, آنان, تکرار, روزی, حضرت, سلیمان, آنجا, میگذشت, زبان, حیوانات, میدانست, طوطیان, ایشان, آزاد, پیشنهاد, قبال, خوبی, دریافت, درمیآورد, منبع, قبول, نکرد, زندانی, بودن, خاطر, زبانت, فهمید, دیگر, تلاش, فایدهای, نداشت, بنابراین, خسته, بسیار, میآید, انسانها, اسیر, داشتههای, هستیم, حافظهی, آدمها, هرکس, فریباوفی, داستان, کوتاه, شنیدم, پیری, حجاز, کردی, رکعت, نماز, چنان, طریق, خدای, مغیلان, نکندی, وسواس, پریش, پسند, خویش, تلبیس, ابلیس, نتوان, رحمت, دریافتی, غرورش, جاده, برتافتی, هاتف, غیبش, آواز, نیکبخت, مبارک, مپندار, طاعتی, کردهای, نزلی, بدین, درگه, آوردهای, احسانی, آسوده, کردن, منزلی,