خدایا
با همین دستان ریز و لرزانم،
یکی‌یکی آرزوهایی را که با نخ خیال بافته بودم،
به خاک سپردم
قلبم، دیگر گورستانِ رؤیاست...
جایی نمانده برای دفن حسرت‌های تازه....
ای مهربان بی‌مرز!
تو جز من بنده‌های زیادی داری، اما من جز تو پناهی ندارم......
در میان بی‌کران بندگان‌ات
من همانند قطره‌ای‌ در اقیانوسم
اما برای من،
تو خود اقیانوسی......
خدایا!
از این پس،
قفل بزن بر درِ وا مانده‌ی دلم، تا هیچ رؤیای دیگری جرأت فرود آمدن در این ویرانه را نداشته باشد.
نه دلم تاب تولد آرزوی نو دارد،
نه اشک‌هایم، طاقت بدرقه‌ی دیگری

عزیزم من دیگه بزرگ شدم ؛ اگه دلت با رفتنه تا دمِ در بدرقه‌ت می‌کنم.

.

مسافر بی بدرقه ی من
آنقدر بیصدا رفتی که از وداع جا ماندم؛
باز به غیرت چشمانم
که آبی پشت سرت ریخت...

قطار میرود
تو میروی
من مانده‌ام
و گرمی خیس بوسه
در بدرقه ...

  
#فرح_آریا

امیدی دارم که می‌آید و می‌رود، اما هرگز رهایش نمی‌کنم؛ هرگز با «خدانگهدار» بدرقه‌اش نمی‌کنم.

- محمود درویش

مسافر بی بدرقه من....
آنقدر بیصدا رفتی که از وداع جا ماندم!
باز به غیرت چشمانم که ؟
آبی پشت سرت ریختند...


. .

•
تو در یک خداحافظی ساده تکثیر می‌شوی
و من رفتن ‌هایت را بدرقه می‌کنم.‍..

#شیما_صبحانی

♡

•
امیدوارمـ یه روزی اینجوری بدرقه بشین ..️

♡

بیا تا "بهار" را بدرقه کنیم،
کاسه ای آب
بریزیم پشت سرش
"تیر" میتواند
شروع فصلی باشد
پر از خواستنت...

.حمیدرضا عبداللهی





#mim.

- بوی صبح میدهی
و گنجشک‌ها در خنده‌هایت پرواز میکنند
حسودی‌ام میشود به خیابان‌ها و درخت‌هایی که هر صبح بدرقه‌ات میکنند
حسودی‌ام میشود به شعرها و ترانه‌هایی که میخوانی
خوشا به کلماتی که در ذهن تو میچرخند..

#مریم_ملک‌دار