ما
سکوت
کردیم
بلکه
شرمسار
شوند؛
ولی
وقیحتر
شدند.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی شرمسار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اگر بدانند در دل ما چه جایگاهی دارند از شرمساری رفتارشان به گریه میافتند!!
.࿐
نمیدونم سیکلِ معیوب «مسئله پولش نیست» دقیقاً از کجا شروع شد بینِ ما،
اما اینو میدونم که این جایی که ما زندگی میکنیم، اتفاقاً خیلی جاها مسئله پولشه، خیلی جاها رو نمیشه رفت، خیلی لباسا رو نمیشه پوشید، خیلی کارا رو نمیشه کرد!
حس خجالت و شرمساری القا نکنید به اطرافیانتون.
. .
.همیشه پیشه ی من عاشٖقی و رندی بود
دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ
وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم ...
#حضرت_حافظ
وقتی نیکی میکنم، حس شادمانی دارم
و هنگامی که بدی میکنم، حس شرمساری. این تمام دین من است.
پدری به فرزندش گفت: این هزارتا چسب زخم را بفروش تا برایت کفش بخرم.
بچه باخود فکر کرد : یعنی باید آرزو کنم هزار نفر زخمی بشن تا من کفش بخرم؟!
ولش کن کفشهای پاره خوبه!!!
خدایا ...
گاهی دلهای بزرگ را آنچنان درون سینه هایی کوچک میگذاری که شرمسار میشویم، از بزرگی که برای خود ساخته ایم ...
(نمیدونم این آهنگو گوش دادین یا نه ولی دیدم تکستش خیلی قشنگه گفتم بزارم )
از چی بگم از حالم خودم از فردام دست بردار
منو تو این حال خودم بذار و برو دست بردار
از تو نه از خودم پُرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا .. درکم کن
هنوزم میشه بخشید همون
مریض و گیج و جنگی نبود
غریب و نیش و زخمیش نزد
دلارو حرف تحقیر نکرد
هنوزم میشه بخشید منو
منی که که پست و لغزیدمو
منی که حرف خالیمو
همین امشب میزنم ریشمو
میزنم خیلی بده واسه مرد بگن حرف زد و عمل نکرد میزنم
خیلی بده که نباشه دو قرون بکنه حرف سینه زخم میزنم
اما بدون حرفو باز مردم میزنن
پس تیریپی نی با خدا تو بیا و مشتی باش
هرچند ما پیچیدیم و رفتیم و زدیمو نگشتیم باش
هرچند که دلمون یه دست نبود و یجوری چربی داشت
اما بالاسری آبرو دار و بدون لنگ نذاشت
ما که رسوای عالمیم چندچندیم باش
این روزا خاموشم سردم بی حسم لمسم میترسم
جونی نیست انگار نوری نیست حتی از سایم میترسم
راهی نیست تکیه گاهی نیست ای خدا خستم میفهمی
میرم من آره میرم من حتی از مرگم میترسم
ببین چه تنهام غروبه فردام
عذابو بردار و ببین ببین چه تنهام
دریا دریا دریا
بیا و دریاب
لیلا لیلا لیلام
تویی به والله
درست ، تنهام فردام خودم دلم زیرخاک
اما حرفام رزمام صدام رسد از زیر خاک
دلم غوغا غوغا زدم هربار فریاد
میشم اونی که تو میخوای از فردا فردا فردا
اما حرفام لفضام دروغ شرمسار شرمسار
الله الله الله
تو که میبخشی این بارها
اما این زنها مردا رفقا داشیم بابا
رفقا مادر بابام
بگذریم بابا
ما که گذشتیم حاج آقا
الله الله الله
ای نهان ساخته از دیدۀ ما صورت خویش
به در از پردۀ غیبت آی و نما طلعت خویش
طاق شد طاقت یاران بگشا پرده ز رخ
ای نهان ساخته از دیدۀ ما صورت خویش
نه همین چشم به راه تو مسلمانند
عالمی را نگران کرده ای از غیبت خویش
آمد از غیبت تو جان به لب منتظران
همه دادند ز کف حوصله و طاقت خویش
بی رخت بسته به روی همه، درهای امید
بگشا بر رخ احباب در از رحمت خویش
گر چه غرقیم به دریای گناهان لیکن
شرمساریم و خجالت زده از غفلت خویش
روی دل سوی تو داریم به صد عجز و نیاز
جز تو ابراز نداریم به کس حاجت خویش
دست ما گیر که بیچارگی از حد بگذشت
بگشا مشکل ما را به ید همت خویش
" محمد علشی فتی"
با پای دل قدم زدن آن هم كنار تو
باشد كه خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو
تا دست هیچ كس نرسد تا ابد به من
می خواستم كه گم بشوم در حسار تو
احساس می كنم كه جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو
آن كوپه ی تهی منم آری كه مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه می رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
هر چند مثل آینه هر لحظه فاش تو
هشدار می دهد به خزانم بهار تو
اما در این زمانه عسرت مس مرا
ترسم كه اشتباه بسنجد عیار تو
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
(شفیعی کدکنی)