کپشن های مربوط به قاشق

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی قاشق

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

میگه: واسه چایی کسی
قاشق نباش،
قندش که حل بشه
تورو میذاره کنار :)

.࿐

یه بسته فلفل قرمز بزارین تو جیبتون هروقت هوس کردید برا کسی درد و دل کنید یه قاشق غذاخوری بریزین تو حلقتون !

یه ضرب المثل ترکی هس که میگه :
آدم‌ِ گُه خور همیشه قاشقش همراشه
حکایت‌‌ بعضیاس :)




.. ..

✿ کپشن خاص ✿

- موسیقیِ نابی ست...
صدایِ هم زدنِ قاشقت در فنجان،
صدایِ قدم زدن هایت،
صدای شستن سر و صورتت هر صبح،
این ها
سمفونیِ بتهوون نیست،
قطعه یِ عاشقانه یِ موریه هم نیست،
شاید عشق..
شاید عشق.....

#میثم_اسفندیار

-امروز
آفتاب را ببوی
و یک قاشق عشق
چاشنیِ تمامِ فنجان هایت کن!
امروز رها باش
چون باران بی هوا
چون آواز پرنده ها
چون خیال ِ آنکه دوستش داری..

#معصومه_صابر

‏اگر آمریکا هم قاتل قاشقچی رو ببخشه من نمیبخشم ، دو هفته است زندگی نداریم ! :/



مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشته‌ای پرسید.
فرشته به او گفت: بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.

سپس هر دو با هم وارد اتاقی شدند. در آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا نشسته بودند، گرسنه و تشنه، ناامید و درمانده...

هر کدام از آن‌ها قاشقی در دست داشت با دسته‌ای بسیار بلند، بلندتر از دست‌های‌شان، آنقدر بلند که هیچ کدام نمی‌توانستند با آن قاشق‌ها غذا در دهان‌شان بگذارند. شکنجه‌ی وحشتناکی بود.

پس از چند لحظه فرشته گفت: حال بیا تا بهشت را به تو نشان بدهم. سپس هر دو وارد اتاق دیگری شدند. کاملاً شبیه اتاق اول، همان ظرف بزرگ غذا و و عده‌ای به دور آن، و همان قاشق‌های دسته بلند؛ اما آن جا همه شاد و سیر بودند...

مرد گفت: من نمی‌فهمم، آخر چطور ممکن است در این اتاق همه خوشحال باشند و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟

فرشته لبخندی زد و گفت: ساده است، این جا مردمی هستند که یاد گرفته اند به یکدیگر غذا بدهند ...


وقتی مامانت میگه : “اونجـــــــــا”
منظورش اینه:


کابینت کنار گاز ، طبقه دوم ، پشت قاشق چنگالا


اگر نبود کشو سومی از پایین توی اون قوطیه که 3 تا شبیهـــِـشـَم هست

امروز ظهر ناهار عدس پلو داشتيم ،
نه اينکه بد مزه باشد ، من دوست ندارم ...
ناهار نخوردم ، يک تکه خربزه با دست گاز زدم و رفتم سر ِ درسم ، بقيه هم ناهارشان را خوردند رفتند پي ِ کارشان ...
خيلي اتفاق خاصي نيفتاد !
نه بقيه تب کردند که من ناهار نخورده ام نه من از گشنگي مُردم ...
حالا من اگر عدس پلو را به زور مي خوردم برنج و عدس و آب و روغن را که حرام مي کردم هيچ ، هر قاشقي هم که پايين مي دادم عذاب مي کشيدم ...

اگر از تنهايي رنج مي بَريد خواهشا به عدس پلو قانع نشويد ، برويد بگرديد غذاي مورد علاقه تان را پيدا کنيد ، مثلا زرشک پلو با مرغ ...
اين که از سر تنهايي وارد يک رابطه با کسي شويد که خيلي دوستش نداريد ، هم خودتان را عذاب مي دهيد و هم طرف مقابلتان را حرام مي کنيد ...
هميشه به خاطر نياز هايتان دست به هر کاري نزنيد ،
هيچ وقت عدس پلو را بخاطر گشنگی نخوريد.

ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت:
نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .

صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.

ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.

اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.

برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!

شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟

گفت:
خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.

گفت:
حالا مگه چی شده؟

گفتم:
چیزی نیست ؟؟؟ !!!
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.

پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:
دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟

تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد،
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.

مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.

چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:

"من آدم زمختی هستم"

زمختی یعنی:
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟

آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...
میوه داشتیم یا نه...
همه چیز کافی بود:
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .
پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه.

من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
زمخت نباشیم!

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

میگه, واسه, چایی, قاشق, نباش, قندش, تورو, میذاره, کنار, بسته, فلفل, قرمز, بزارین, جیبتون, هروقت, کردید, کنید, غذاخوری, بریزین, حلقتون, المثل, ترکی, آدمِ, همیشه, قاشقش, همراشه, حکایت, بعضیاس, کپشن, موسیقیِ, نابی, صدایِ, زدنِ, قاشقت, فنجان, هایت, شستن, صورتت, سمفونیِ, بتهوون, نیست, قطعه, عاشقانه, موریه, شاید, امروز, آفتاب, ببوی, چاشنیِ, تمامِ, باران, آواز, پرنده, خیال, آنکه, دوستش, داری, آمریکا, قاتل, قاشقچی, ببخشه, نمیبخشم, هفته, زندگی, نداریم, مردی, تفاوت, بهشت, جهنم, فرشتهای, پرسید, نشان, وارد, اتاقی, شدند, آنجا, گروهی, بزرگ, نشسته, بودند, گرسنه, تشنه, ناامید, درمانده, کدام, آنها, قاشقی, داشت, دستهای, بسیار, بلند, بلندتر, دستهایشان, آنقدر, قاشقها, دهانشان, بگذارند, شکنجهی, وحشتناکی, لحظه, بدهم, دیگری, کاملاً, شبیه, همان, عدهای, قاشقهای, بلند؛, نمیفهمم, چطور, ممکن, خوشحال, باشند, ناراحت, غمگین, حالی, شرایط, یکسان, لبخندی, ساده, مردمی, هستند, گرفته, یکدیگر, بدهند, وقتی, مامانت, اونجا, منظورش, اینه, کابینت, طبقه, چنگالا, نبود, سومی, پایین, قوطیه, شبیهِشَم, ناهار, داشتيم, اينکه, باشد, ندارم, نخوردم, خربزه, رفتم, درسم, بقيه, ناهارشان, خوردند, رفتند, کارشان, خيلي, اتفاق, خاصي, نيفتاد, کردند, نخورده, گشنگي, مُردم, حالا, برنج, روغن, حرام, کردم, قاشقي, پايين, دادم, عذاب, کشيدم, تنهايي, بَريد, خواهشا, قانع, نشويد, برويد, بگرديد, غذاي, مورد, علاقه, پيدا, کنيد, مثلا, زرشک, رابطه, نداريد, خودتان, دهيد, مقابلتان, هميشه, خاطر, نياز, هايتان, کاري, نزنيد, بخاطر, گشنگی, نخوريد, پیاز, سینک, چارم, جاری, یخچال, شکستم, گوشت, ریختم, ماهیتابه, اولین, کتلت, دستم, خوابوندم, برای, خودش, خفیفی, زدند, پدرم, بازم, تازه, آورده, شوهرم, نونوایی, نداشتیم, بابام, خیلی, مهمه, بازنشسته, کاری, خودمون, گرفتم, میگیرم, همون, بالا, اومد, دوید, آدمهاست, بیشتر, دارند, البته, زیاد, شامل, مادرم, اصرار, تعارف, دعوت, خشکم, خانواده, نچسبی, هستیم, همدیگه, بوسیم, کنیم, قربون, صدقه, نمیریم, سرزده, بدون, جایی, اینجوری, نبودن, ومیامدند, روزی, هفده, تلفنی, زدند؛, قبیله, همین, فهمید, مغایر, اصول, تربیتی, اصلا, نشدم, خونه, مرتب, بود؛, خسته, بودم, برگشته, میوه, چیزهایی, الان, فکرش, خنده, میاد, لعنتی, آشپزخونه, مهمان, بریزد, درهم, پرسیدم, دیدم, گفتم, بخوریم, فردا, درست, چیزی, گوجه, فرنگی, عصبانیت, بیرون, آوردم, دختر, ببخشید, مزاحمت, شدیم, میخوای, نونها, برات, ببرم, یادم, افتاد, بهشون, سلام, نکرده, جوجه, کوچولو, آماده, بهانه, گیاه, خواری, سالاد, بشقابش, بازی, خداحافظی, داستان, فراموش, پانزده, گذشت, هردو, ازسرم, نکنه, صحبت, شنیده, تصورش, مهره, پشتم, دردی, دشنه, نشیند, راستی, سنگک, تشکر, نکردم, آخرین, قطره, محزونی, واقعا, چهار, اهمیتی, حقیقت, صورتم, زمختی, هستم, یعنی, ندانستن, نفهمیدن, توجه, جزییات, احمقانه, ندیدن, ترین, آشپزخانه, خالی, بکشم, چقدر, براشون؛, آمدند, تمیز, کافی, روسری, روزها, بخوام, تونم, نخواهد, دستهاش, منتی, مهربونی, دارد, دستش, دادی, اهمیتشو, نباشیم,