یوسف می دانست ......

تمام درهابسته هستند...

اما به خاطر خداحتی....

بسوی درهای بسته دوید....

تمام درهابرایش باز شد....

اگرتمام درهای دنیاهم...

به رویت بسته شدند.....

دنبال درهای بسته بدو..

چون خدای تو و .......

یوسف یکی است..

هر زنی شروع یک شعراست

بعضی با نگاهشان

بعضی با بوی عطرشان

بعضی باموج مویشان

وبعضی با آهنگ صدایشان

می آیند ودر خاطر یک مردی به زیبایی

وعاشقانه نقش می بندند ...

ردپایشان درزندگی هرکسی

کتاب شعری می شود

زنها آغازگر تمام

عاشقانه هایند

تمام شعرهابرایشان ردیف خواهد شد

و قافیه عشق را خوب بلدند.

زنهاوقتی کم سن وسالن عشق برایشان همه چیزاست...
آب ونان،خواب وخوراک...
چشمشان رابه روی نقطه ضعف های طرف مقابل میبندند...
همین که عاشقشان باشدکفایت می کند...
دلشان گرم بوسه های یکهویی،قهر وآشتی کردن ها وهمه این دیوانگی های عاشقانه میشود...
امازنهاهرچه سنشان بالاتربروداولویت رابطه برایشان امنیت میشود نه عشق...
به دنبال یک تکیه گاه میگردند...
کسی که شایدآنقدرهاهم عاشق نباشدولی خوب بلداست اضطراب یک زن راآرام کند...
زنهابرای اشکهایشان،دلتنگیهای گاه وبی گاهشان یک درک مردانه میخواهند...
دلشان میخواهدچشم هایشان راببندندوبرای لحظاتی همه ترس شان راآینده بسپارندبه یک آغوش مردانه...
زنهابرای دنیای عمیق وبزرگشان یک مردبزرگ میخواهند...
این اصلا خوب نیست که میگویندمردهاتاابدیک پسربچه می مانند.
#DF

ازتوچه پنهان گاهی انقدرخواستنی میشوی گه
شروع میکنم به شمارش تک تک ثانیه هابرای یک باردیگر....
دیدن تو

دخترکه باشی بایدحواست به دردپای مادرت باشد,
دخترکه باشی ساعت هابرایت مهم میشودتامبادا پدرقرصش رافراموش کند؛
دخترکه باشی میشوی سنگ صبور,
دخترکه باشی سینه ات میشودصندوقچه اسراربرادرت؛
دخترکه باشی گاه مال خودت نیستی..
دخترکه باشی...

تنها که شدی بیاندیش:
آغوش خدا هنوزهم باز است ..تنهابرای تو...

بگذارکفتارهابرای خودحکمرانی خیالی کنند!!نمیدانندسکوت گرگ اغاز یک فاجعه است...

آدمهابرای یکدیگر نقش سیگار را بازی میکنند
همدیگر را می کشند
لذت می برند
دود می کنند
تمام می کنند
وبعد از اندک زمانی، سیگاری دیگر!