کپشن های مربوط به مسجد

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مسجد

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

جشن فلسطینی‌ها در مسجدالاقصی پس از شنیدن خبر حمله موشکی و پهپادی ایران به اسرائیل

باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکی ست
باران که شدی پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکی ست
“این شعر نسبت داده شده به حضرت مولانا و در واقع از جناب مهدی مختار زاده است"


. .

شاعر میگه که :خوشبخت اگر خار بکارد از بخت خوشش لاله وریحان بدر آید ،بدبخت اگر مسجدی از آینه سازد یا سقف فرو ریزد یا قبله کج آید...
حکایت خیلیاست

کاشی‌های هفت‌رنگ مسجد وکیل شیراز

.صادق میری

. .

مردی نزد حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون‌های زیبایی بود، حلاج بی‌درنگ به سمت یکی از ستونها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد:
به من کمک کن، این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمی‌دهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی،
این تویی که به ستون چسبیده‌ای...، ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
"من پاسخت را دادم، حالا از اینجا برو،
هیچکس تو را مقید نکرده است.
قید و بند تو
کاذب است.
تو در بند خویشی ...



مردی نزد حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون‌های زیبایی بود، حلاج بی‌درنگ به سمت یکی از ستونها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد:
به من کمک کن، این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمی‌دهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی،
این تویی که به ستون چسبیده‌ای...، ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
"من پاسخت را دادم، حالا از اینجا برو،
هیچکس تو را مقید نکرده است.
قید و بند تو
کاذب است.
تو در بند خویشی ...



✿ کپشن خاص ✿

به مسجد رفتیم و با آب و تاب،
پیشانی‌‌هایمان را با مهر چفت کردیم...
بر سجاده‌ خود، کارِ صد واعظ کردیم،
دلمان خوش است..
ولی حواسمان نیست!!،
اگر #دلی_شکستیم_
انگار آب در هاونگ کوبیده ایم.....


با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه مسجد ساختی

#فاضل_نظری

#mim.

وصل ما کار بعیدی ست ولیکن شدنی
فرض کن "مسجد اعظم" بشود "میکده" باز...

. احمد جم

.

‏یه بار رفتیم مسجد آخونده رو منبر گفت: سلامتی همه بیماران...
‏من و دوستم استکان چایی رو زدیم به هم از مسجد انداختنمون بیرون...

.