حکایت رفاقت
حکایت سنگهای کنارساحله
اول یکی یکی
جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی
پرتشون میکنی تو آب
اما بعضی وقتا
یه سنگهای قیمتی گیرت میاد
که هیچوقت
نمیتونی پرتشون کنی

غذا خوردن ماه تولد: .
.

فروردین: الکی ادای اونایی که رژیم دارنو در میاره...ولی عاشق خوردنه .
.

اردیبهشت: زیاد اهل خوردن نیست... باید نازشو بکشی تا یه چیزی بخوره .
.

خرداد: همیشه گرسنه س، غذاشون دیر بشه آسونو به زمین میدوزن .

تیر: بیشتر اهل غذا خوردنه تا هله و هوله و میوه... ازوناس که همه رو نصیحت میکنه غذاهای سالم بخورید .
.

مرداد: این پدرسوخته هارو از تو رستورانا و کافی شاپا باید جمعشون کرد .
.

شهریور: مث جاروبرقیه ، هرچی دم دستش باشه میکشه بالا .

مهر: هرووقت میخواد چیزی بخوره یه مشکلی براش پیش میاد که کوفتش میشه .
.

آبان: ازوناس که حمله میکنه به خوردنیا بعد الکی میگه از دیشب هیچی نخوردم .
.

آذر: باید با کتک از سر میز جمعشون کرد... لامصبا سیرمونی ندارن .

دی: اینقدر حواسش پرته که یادش میره چیزی بخوره .
.

بهمن: هله هوله خوره درجه یک...حاضره شام نخوره ولی چیپس و پفکش فراموش نشه .
.

اسفند: اینا ازون تک خوران...یواشکی میخورن به کسی چیزی نمیگن

حکایت رفاقت,حکایت سنگای کنارساحله!
اول یکی یکی جمعشون میکنی توبغلت,بعدشم پرتشون میکنی تودریا...
اما بعضی وقتایه سنگایی گیرت میادکه خیلی قیمتین وهیچوقت نمیتونی پرتشون کنی...

آهای آقــا پــســـری که قرار بود توی دانشگاه با هم تصادف کنیم
و جزوه هات بریزه رو زمین و من جمعشون کنم و بعد عاشقت بشم . . .
میخوام بگم برات ارزوی موفقیت دارم !

منتظر من نباش
من کنکور گند زدم نمیتونم بیام دانشگاه
خدافظ

به سلامتی پسری هیچ کس و هیچیزی نداشت وقت تنهاییش با هیچکس نبود هیچکس پشتش نبود
به سلامتی پسر بچه ای تنها توی خیابون های شهر زمین خورد و خودش دستشو گذاشت رو زانوشو بلند شد
به سلامتی پسری که فهمید دوستاش دارن دورش میزنن ولی به روی خودش نیاورد و از جمعشون دور شد و رفت
به سلامتی پسری که تنها رفت بی همسفر رفت ...