او امن بود و دنج.
اگر آدم نبود و مکان بود، احتمالا پناهگاهی می‌شد روی کوه‌ها، یا گرم‌خانه‌ای برای‌ بی‌خانمان‌ها، ‌شاید هم کتابخانه‌ای برای از واقعیت فرار کرده ها.

الهی امروز برایت؛
همان روزی باشد که می خواهی
همان هایی را ببینی که دوستشان داری
همان حرف هایی را بشنوی که دلت می خواهد
و همه چیز، همان جوری پیش برود که آرزویش را داری
خوشبختی برایِ هرکس تعریفِ ویژه ای دارد،
و من خوشبختی به سبکِ خودت را برایِ تو آرزو می کنم...

روزتون سرشار از عشق....🤍

این جمله زیادی درسته ، میگه:

صبر‌برای‌مایک‌گزینه‌نبود،تنها‌راه‌چاره‌بود!
• |.

بدترین حس وقتیه که می‌فهمی اون برای سرگرمی اومده بود سمتت، ولی تو برایِ اولین بار عاشق شده بودی.

‏ما بیش از اَندازه قوی بودیم،
به کسی تکیه نمی‌دادیم.
با کسی از دردهایمان نمی‌گفتیم و
از کسی کمک نمی‌خواستیم،
ما به قیمتِ همین قوی بودن، از پا درآمدیم!
قوی بودن را برایِ ما بَد تعریف کرده بودند...

- نرگس صرافیان طوفان

آرزو کنیم حالِ همه خوب باشد

خیابان ، پر باشد از عابرانِ سر خوشی که نه غصه ای برایِ خوردن دارند ، نه مشکلی برایِ حل نشدن ، نه دلیلی برای گوشه گیری و تنها بودن !

عابرانی که سرخوش و آسوده از کنارِ هم عبور می کنند مردانی که ناچار نیستند تا دیر وقت کار کنند ،

زنانی که در سکوتشان اشک نمیریزند ،
و کودکانی که از ته دلشان میخندند ...
آرزو کنیم حالِ همه خوب باشد
به خوبیِ عطرِ یاس کوچه باغ های قدیمی
به خوبیِ دو روز مانده به عید زمانِ کودکی
و به خوبیِ همان روزی که آرامش و عشق ؛
به خیابان های این شهر ، برگردد ...


نرگس صرافیان طوفان

عاشقِ کبوتر بود!
می گفت:
پرنده‌ای وفادارتر از آن نیست ...
رهایش که می کنی هرجا برود...
خیالت راحت است که برمی‌گردد ...

فقط دو روز حواسش پرت شد...
فقط دو روز فراموششان کرد...
همه‌شان رفتند ...
همه‌شان گم شدند!

او دانه می‌ریخت اما دیر بود ...
هیچ کدامشان برنگشتند!

مشکل اینجاست...
ما یادمان رفته ...
هیچ تعهدی یک‌طرفه نیست!

وفادارترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه می‌خواهد ...
"توجه" می‌خواهد...
"عشق" می‌خواهد ...

هیچ کبوتری، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری!



نرگس صرافیان طوفان

مردها…...گاهی همه ی عشقشان
در نگاهشان خلاصه می شود
بگذار مطمئن باشد که می فهمی…
گاهی زبانش نمی چرخد به گفتنِ "دوستت دارم"
اما تا دلت بخواهد شوقِ بودنش فریاد می زند…
و عاشقانه ای برایِ لحظه هایت می شود
ناگهان سکوت میکند میانِ هیاهویِ حرفهایتان!!
دستش را محکم بگیر و بگو:
من هم دوستت دارم
دوستت دارم

تو نگاهت به خدا باشه
خدا و همه‌ی نیروهاش
برای‌ تو خواهد بود .🤍

♡

از آدمای نابالغ خشمگین نشو، اونا هنوز با دردهایی حرف میزنن که هیچوقت براشون زبانی برای‌ گفتنش در زمان مناسب نداشتن!