کپشن های مربوط به جلوي

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی جلوي

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

نيمى از زندگى مان
ميشود صرفِ اينكه به آدمهاى ديگر ثابت كنيم،
ما چقدر خوشبختيم...
به آدمهايى كه شايد خوشبختى برايشان تعريفِ ديگرى دارد
حتى اگر واقعاً هم خوشبخت باشيم،
اما همين خودنمايى،
ما را تبديل ميكند به بدبخت ترين آدمِ روى زمين!
غذايى اگر جلويمان ميگذارند،
قبل از لذت بردن از غذا،
ترجيح ميدهيم آن را به رخِ ديگران بكشيم...
سفرى اگر ميرويم،
ترجيحمان اين است كه بگوييم،
ما آمديم به بهترين نقطه ى روى زمين،تو
بمان همان جهنم هميشگى...
واردِ رابطه اگر ميشويم،عالم و آدم را با خبر ميكنيم،
كه ببينيد چقدر خاطرِ من را ميخواهد،
تو اما بمان در همان پيله ى تنهايى ات...
ما لذت بردن را پاك فراموش كرده ايم
مسيرى را ميرويم كه خطِ پايان ندارد،
فقط ميرويم كه از بقيه جا نمانيم...!


مردي در هنگام رانندگي، درست جلوي حياط يك تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعويض لاستيك بپردازد.
هنگامي كه سرگرم اين كار بود، ماشين ديگري به سرعت از روي مهره هاي چرخ كه در كنار ماشين بودند گذشت و آن ها را به درون جوي آب انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حيران مانده بود كه چه كار كند.
تصميم گرفت كه ماشينش را همان جا رها كند و براي خريد مهره چرخ برود.
در اين حين، يكي از ديوانه ها كه از پشت نرده هاي حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر كدام يك مهره بازكن و اين لاستيك را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسي.
آن مرد اول توجهي به اين حرف نكرد ولي بعد كه با خودش فكر كرد ديد راست مي گويد و بهتر است همين كار را بكند.
پس به راهنمايي او عمل كرد و لاستيك زاپاس را بست.
هنگامي كه خواست حركت كند رو به آن ديوانه كرد و گفت:

خيلي فكر جالب و هوشمندانه اي داشتي.
پس چرا توي تيمارستان انداختنت؟
ديوانه لبخندي زد و گفت:

من اينجام چون ديوانه ام. ولي احمق كه نيستم!

ﺣﻮﺍﺱﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﺮﺩﻱ ﻛﻪ ﻋﻘﺐ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮﻱ ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﭼﻴﺰﻱ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ
ﻣﻲﻛﺮﺩ، ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ‏«ﻫﺮﭼﻲ ﻣﻲﺩﻭﻭﻳﻴﻢ، ﺑﺎﺯﻡ ﻋﻘﺒﻴﻢ. ‏»
ﻛﺴﻲ ﺟﻮﺍﺑﻲ ﻧﺪﺍﺩ.
ﻣﺮﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ: ‏«ﻫﻤﺶ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻣﻲﺩﻭﻭﻳﻴﻢ، ﺑﺎﺯﻡ ﻫﻴﭽﻲ. ‏»
ﺯﻧﻲ ﻛﻪ ﺟﻠﻮﻱ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ‏« ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺘﻮﻥ. ‏» ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ‏«ﭼﺮﺍ؟ ‏» ﺯﻥ ﮔﻔﺖ:
‏« ﭘﺴﺮ ﻣﻦ ﺷﺶ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻭﻟﻲ ﻧﻤﻲﺗﻮﻧﻪ ﺑﺪﻭﻭﻩ ... ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ ﻧﻤﻲﺗﻮﻧﻪ . ‏» ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻ ﻛﺪﺍﻡ
ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩﻳﻢ.
ﺑﻪ ﺯﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ، ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ...

سروش صحت

مردي با اسب و سگش درجاده‌اي راه مي‌رفتند.
هنگام عبوراز كنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد وآنها را كشت. اما مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دوجانورش پيش رفت.
گاهي مدت‌ها طول مي‌كشد تا مرده‌ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند.پياده ‌روي درازي بود، تپه بلندي بود، آفتاب تندي بود، عرق مي‌ ريختند و به شدت تشنه بودند. در يك پيچ جاده دروازه تمام مرمري عظيمي ديدند كه به ميداني باسنگفرش طلا باز مي‌شد و در وسط آن چشمه‌اي بود كه آب زلالي از آن جاري بود. رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان كرد و گفت: "روز بخير، اينجا كجاست كه اينقدر قشنگ است؟"
دروازه‌بان: "روز به خير، اينجا بهشت است."
- "چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنه‌ايم."
دروازه ‌بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "مي‌توانيد وارد شويد و هر چه قدر دلتان مي‌خواهد بوشيد."
- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حيوانات به بهشت ممنوع است."
مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، اما حاضر نبود تنهايي آب بنوشد. ازنگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اينكه مدت درازي از تپه بالا رفتند،به مزرعه‌اي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه، دروازه‌اي قديمي بود كه به يك جاده خاكي با درختاني در دو طرفش باز مي‌شد. مردي در زير سايه درخت‌ها دراز كشيده بود وصورتش را با كلاهي پوشانده بود، احتمالأ خوابيده بود.
مسافر گفت: " روز بخير!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خيلي تشنه‌ايم . من، اسبم و سگم.
مرد به جايي اشاره كرد و گفت: ميان آن سنگ‌ها چشمه‌اي است. هرقدر كه مي‌خواهيدبنوشيد.
مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگي‌شان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتيد، مي‌توانيدبرگرديد.
مسافر پرسيد: فقط مي‌خواهم بدانم نام اينجا چيست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمري هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نيست، دوزخ است.
مسافر حيران ماند:" بايد جلوي ديگران را بگيريد تا از نام شما استفاده نكنند! اين اطلاعات غلط باعث سردرگمي زيادي مي‌شود! "
-كاملأ برعكس؛ در حقيقت لطف بزرگي به ما مي‌كنند. چون تمام آنهايي كه حاضرندبهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا مي‌مانند...

جلوي بعضی خاطره ها بایدنوشت آهسته یادآوري شوید،خطر ریزش اشک

يك روز چنگيز ودربا ريانش براي شكار به جنگل رفتند-هوا خيلي گرم بود وتشنگي داشت چنگيز ويارانش را ازپا درمي آورد
-بعد ازساعتها جستجو جويبار كوچكي ديدند چنگيز شاهين شكاريش را به زمين گذاشت وجام طلايي را در جويبار زد و خواست آب بنوشد اما شاهين به جام زد و آب بر روي زمين ريخت-براي بار دوم هم همين اتفاق افتاد چنگيز خيلي عصباني شد و فكر كرد -اگر جلوي شاهين رانگيرم ، درباريان خواهندگفت:چنگيزجهانگشا نميتواند از پس يك شاهين برآيد -پس اينبار باشمشير به شاهين ضربه اي زد-پس از مرگ شاهين -چنگيز مسير آبرا دنبال كردوديد كه ماري بسيار سمي در آب مرده و آب مسموم است اواز كشتن شاهين بسيار متاثرگشت مجسمه اي طلايي از شاهين ساخت-بر يكي از بالهايش نوشتند:يك دوست هميشه دوست شماست -حتي اگر كارهايش شما را برنجاند-روي بال ديگرش نوشتند: هرعملي كه از روي خشم باشد محكوم به شكست است… ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ … ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﺮﻧﺠﯿﻢ, ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﻫﯿﻢ …

شمام مثل من هر وقت جلوي تاكسي ميشينين
طوري بي تفاوت به همه نگاه ميكنيد كه فك كنن ماشين مال باباتونه!
يا در بست گرفتينش!!!!

یارو ﺟﻠﻮﯼ ﭘﻤﭗ ﺑﻨﺰﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪﻩ،
ﺑﻬﺶ ﻣﻴﮕﻦ :ﺟﻠﻮﯼ ﭘﻤﭗ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻧﻜﺶ.
ﻣﻴﮕﻪ :ﻫﻪ ﻫﻪ! ﻣﻦ ﺟﻠﻮﻱ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻫﻢ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻣﻴﻜﺸﻢ
اصلن ی وضعی

شمايي كه قوز كردي جلوي صفحه مانيتور..!!

بله با شما هستم..!!

عزيــــــــــــــــزم ، صاف بشين..!!

آفرين..!!

ببين من به فکرتم ولي تو کآمنت نمیزاری..!!

يه دختر مسيحي ميره پيش يه کشيش ، ميگه : ببخشيد ، من هر دفعه از جلوي آينه رد ميشم ، به خودم ميگم من چقدر خوشگلم ، من گناه ميکنم ؟ کشيشه ميگه : نه دخترم شما گناه نميکني ، اشتباه ميکني

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

نيمى, زندگى, ميشود, صرفِ, اينكه, آدمهاى, ديگر, ثابت, كنيم, چقدر, خوشبختيم, آدمهايى, شايد, خوشبختى, برايشان, تعريفِ, ديگرى, دارد, واقعاً, باشيم, همين, خودنمايى, تبديل, ميكند, بدبخت, ترين, آدمِ, زمين, غذايى, جلويمان, ميگذارند, بردن, ترجيح, ميدهيم, ديگران, بكشيم, سفرى, ميرويم, ترجيحمان, بگوييم, آمديم, بهترين, نقطه, بمان, همان, جهنم, هميشگى, واردِ, رابطه, ميشويم, عالم, ميكنيم, ببينيد, خاطرِ, ميخواهد, پيله, تنهايى, فراموش, كرده, مسيرى, پايان, ندارد, بقيه, نمانيم, مردي, هنگام, رانندگي, درست, حياط, تيمارستان, پنچر, مجبورشد, تعويض, لاستيك, بپردازد, هنگامي, سرگرم, ماشين, ديگري, سرعت, مهره, كنار, بودند, گذشت, درون, انداخت, حيران, مانده, تصميم, گرفت, ماشينش, خريد, برود, ديوانه, نرده, نظاره, ماجرا, كدام, بازكن, ببند, تعميرگاه, برسي, توجهي, نكرد, خودش, راست, گويد, بكند, راهنمايي, زاپاس, خواست, حركت, خيلي, جالب, هوشمندانه, داشتي, انداختنت, لبخندي, اينجام, احمق, نيستم, سروش, درجادهاي, ميرفتند, عبوراز, درخت, عظيمي, صاعقهاي, فرود, وآنها, نفهميد, دنيا, همچنان, دوجانورش, گاهي, مدتها, ميكشد, مردهها, شرايط, جديد, خودشان, ببرند, پياده, درازي, بلندي, آفتاب, تندي, ريختند, تشنه, دروازه, تمام, مرمري, ديدند, ميداني, باسنگفرش, ميشد, چشمهاي, زلالي, جاري, رهگذر, بخير, كجاست, اينقدر, قشنگ, دروازهبان, بهشت, رسيديم, تشنهايم, اشاره, ميتوانيد, شويد, دلتان, بوشيد, تشنهاند, نگهبان, واقعأ, متأسفم, ورود, حيوانات, ممنوع, نااميد, حاضر, نبود, تنهايي, بنوشد, ازنگهبان, تشكر, راهش, ادامه, بالا, مزرعهاي, رسيدند, دروازهاي, قديمي, خاكي, درختاني, طرفش, سايه, درختها, كشيده, وصورتش, كلاهي, پوشانده, احتمالأ, خوابيده, مسافر, جواب, اسبم, جايي, ميان, سنگها, هرقدر, تشنگيشان, نشاندند, دوست, داشتيد, پرسيد, ميخواهم, بدانم, چيست, آنجا, دوزخ, بايد, بگيريد, استفاده, نكنند, اطلاعات, باعث, سردرگمي, زيادي, كاملأ, برعكس؛, حقيقت, بزرگي, ميكنند, آنهايي, دوستانشان, همانجا, ميمانند, بعضی, خاطره, بایدنوشت, آهسته, یادآوري, شوید, ریزش, چنگيز, ودربا, ريانش, شكار, جنگل, رفتندهوا, وتشنگي, ويارانش, ازپا, درمي, آورد, ازساعتها, جستجو, جويبار, كوچكي, شاهين, شكاريش, گذاشت, وجام, طلايي, ريختبراي, اتفاق, افتاد, عصباني, رانگيرم, درباريان, خواهندگفت, نميتواند, برآيد, اينبار, باشمشير, ضربه, زدپس, آبرا, دنبال, كردوديد, ماري, بسيار, مسموم, اواز, كشتن, متاثرگشت, مجسمه, ساختبر, بالهايش, نوشتند, هميشه, شماست, كارهايش, ديگرش, هرعملي, باشد, محكوم, شكست, شمام, تاكسي, ميشينين, طوري, تفاوت, نگاه, ميكنيد, باباتونه, گرفتينش, یارو, اصلن, وضعی, شمايي, كردي, صفحه, مانيتور, هستم, عزيزم, بشين, آفرين, فکرتم, کآمنت, نمیزاری, دختر, مسيحي, ميره, کشيش, ميگه, ببخشيد, دفعه, آينه, ميشم, خودم, ميگم, خوشگلم, گناه, ميکنم, کشيشه, دخترم, نميکني, اشتباه,