کپشن های مربوط به دیدم؛

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دیدم؛

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

𝙄'𝙫𝙚 𝙨𝙚𝙚𝙣 𝙩𝙬𝙤 𝙗𝙡𝙞𝙣𝙙 𝙥𝙚𝙤𝙥𝙡𝙚 𝙞𝙣 𝙢𝙮 𝙡𝙞𝙛𝙚, 𝙤𝙣𝙚 𝙮𝙤𝙪 𝙝𝙖𝙫𝙚𝙣'𝙩 𝙨𝙚𝙚𝙣 𝙢𝙮 𝙥𝙖𝙨𝙨𝙞𝙤𝙣, 𝙤𝙣𝙚 𝙮𝙤𝙪 𝙝𝙖𝙫𝙚𝙣'𝙩 𝙨𝙚𝙚𝙣 𝙖𝙣𝙮𝙤𝙣𝙚 𝙗𝙪𝙩 𝙮𝙤𝙪!

من تو زندگیم دوتا کور دیدم؛ یکی تو که علاقه منو ندید، یکی خودم که هیچکسو جز تو ندیدم!

من برای آدمی که هستم خیلی زحمت کشیدم.
روز بد زیاد دیدم؛ خودم دست خودمو گرفتم و کشیدم بالا.
اجازه نمیدم کسی چه با قصد و نیت بد و چه ناخواسته، بهش ضربه و آسیب بزنه.

از لحاظ روحی احتیاج دارم یکی از راه برسه و بهم بگه:
«من داشتم همه چیز رو میدیدم؛تو خیلی خسته شدی.
بقیش رو بسپر به من، درستش میکنم.


. .

‏پیش‌ترها اگر می‌گفتند مجذوب مردی خواهم شد، از ته دل می‌خندیدم؛ هیچ موجودی را بیرون از خودم نمی‌دیدم، تا تو ذره‌ذره آمدی به درونم؛ با هر نبض من می‌تپی. انگار بزرگت کرده‌ام.

‏• خانه ادریسی‌ها / غزاله علیزاده⁩


از لحاظ روحی خیلیامون احتیاج داریم یکی از راه برسه و بهمون بگه:
من داشتم همه چیزو میدیدم؛
تو خیلی خسته شدی.
بقیه‌شو بسپر به من، درستش میکنم...
حالا برو یکم‌استراحت کن :))

‏از لحاظ روحی احتیاج دارم یکی از راه برسه و بهم بگه :

"من داشتم همه چیزو میدیدم؛
تو خیلی خسته شدی.
بقیه‌شو بسپر به من، درستش میکنم."

ولی اگه من هیچوقت تورو نمیدیدم؛
قطعا تو همونی بودی که،
شبا تو رویاهام دنبالش میگشتم.

- سارقان هیچ گاه در نگاهِ اول شناخته نمی شوند!
چه کسی فکرش را می کرد،
تو را که برایِ اولین بار در یکی از کافه هایِ شهر دیدم؛
روزی بیایی
و تمامِ من را به غارت ببری..!

#پویا_بهروز

گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز میگشت.‏ﺷﺒﯽ ﮔﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ.ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد!
ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو.
ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔـﺮﮒ؟
ﮔﻔﺖ:شبی در ﺳﯿﺎﻫﯽ بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد!
هر شب به خواست پایم که نه، به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم...

امشب محو او بودم که ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ؛
ﺩﻭﯾﺪﻡ…
ﭘﺮﯾﺪﻡ…
ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش!!

آنچنان
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ
که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ
"سهم دلم"
ﻧﺼﯿﺐ "ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ" ﺷﻮﺩ.

ﺷﺒﯽ ﮔــــﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ...
ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد!
ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو.
ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔــــــــﺮﮒ؟!!
ﮔﻔﺖ: شبی در ﺳﯿﺎﻫﯽ بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد!
هر شب به خواست پایم که نه، به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم...

امشب محو او بودم که ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ؛
ﺩﻭﯾﺪﻡ…
ﭘﺮﯾﺪﻡ…
ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش!!

آنچنان
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ
که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ
"سهم دلم"
ﻧﺼﯿﺐ "ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ" ﺷﻮﺩ...