برای رفتن نه خداحافظی می‌خواستم
نه راه و نه چمدان...
در سرم دری باز بود، بستم و رفتم

.࿐

خواستم چیزی بگویم، نتوانستم؛ خاموشی از من بیشتر بود

.࿐

من برای رسیدن به تو
قفلِ درهای زیادی رو شکستم...
ولی زورم به اون دری که تو به روم قفلش کردی،نرسید..
نه که نتونما.نه؛
فقط نخواستم اونی که اذیتت می کنه،من باشم...

میخواستم شبیه رویاهام بشم، شبیه کابوس‌هام شدم.

ناگهان یادم آمد این آن چیزی نبود که از زندگی می‌خواستم.

تو این اوضاع گرونی و بی تفاوتی حکومت خواستم یه کمکی کرده باشم امیدوارم شما دیگه بی تفاوت نباشین و بفکر خودتون باشین.

یارو نوشته بود:"وقتی یه مدت طولانی نادیده گرفته میشید و جدا میوفتین، بعد از یه مدت شما خودتون جمع‌ها و آدمارو ترک میکنید می‌کنید که حتی اگر دیگران سعی کنن همراه شما بشن یا شما رو جزئی از خودشون بدونن."
‏خواستم بگم که...................

دوست داشتنت بهانه بود؛
من تو را برای نفس کشیدن
می خواستم، برای زنده ماندن!

#سید_علی_صالحی

៚𝕊𝕒𝕕𝕖𝕔𝕖 𝕓𝕚𝕣 𝕜𝕖𝕫 𝕪𝕒𝕤̧𝕒𝕕ı𝕘̆ı𝕞ı𝕫ı 𝕤𝕒𝕟𝕒 𝕙𝕒𝕥ı𝕣𝕝𝕒𝕥𝕞𝕒𝕜 𝕚𝕤𝕥𝕖𝕕𝕚𝕞

میخواستم یادت بندازم که ما فقط یه بار زندگی میکنیم.

خواستم بهت یادآوری کنم که :
یادته چقدر به خدا گفتیم "خدایا فقط همین یه بار" و خدا نه فقط همون یه بار بلکه صدها بار بعدش هم هوامونو داشت ...
پس بیخودی غصه نخور 🫂