جایی‌درزندگی‌ام‌می‌ایستم‌و‌میگویم:
این‌تماماً‌من‌بود...
که‌دوام‌آورد،که‌ادامه‌داد...
و رسید...!


..

‌
و سلاماً علی عقلی،
حین أریٰ عینیک .

و سلام بر عقلم،
آن هنگام که چشمانِ تو را دید .


. .

جدیداً آدم‌ها این حس‌ رو بهم می‌دن که باهاشون تو مسابقه‌ای به اِسم « کی از همه صبور تره؟! » قرار دارم و این دیوونه‌ام می‌کنه. من نمی‌خوام آدمی که صبور تره باشم. متنفرم از صبور بودن. مدت‌ها صبور بودم و تماماً اشتباه بود. تو مسابقه‌ای به اِسم « زندگی » جایی برای برنده‌ی مسابقه « کی از همه صبور تره؟! » نیست.

کاش همه‌مون می‌تونستیم اون حسی که ابراهیم گلستان بعد از گرفتن این نامه از فروغ فرخزاد گرفته رو یه بار تجربه کنیم براش نوشته:

اما‌ همین کافی بود همین که می‌دانستم که تنم درد تنت را دارد نه میلِ تنت را،همین که با تو انگار در چاه فرو می‌رفتم و به مرکز زمین می‌رسیدم,همین که با تو انگار می‌مُردم و از شکل می‌افتادم‌ همین برایم‌ کافی بود .️

•
گاهی‌ اوقات‌ باید‌ تصمیمی‌ بگیری‌ که‌ قلبت‌ رو می‌شکنه ‌اما‌ بهت‌ آرامش‌ میده .

♡

«شب همه‌ی ما یکی بود، اما‌ تاریکی‌هایمان فرق داشت:(:

محبوب من .
‏از حالِ من اگر میپرسی
‏قیاماً
و قُعوداً
و سجوداً
و رُکوعاً
در تفکرِ تو
به سر میبرم.️

جایی در زندگی ام
می ایستم و می گویم:
این، تماماً "من" بود..
که دوام آورد؛
که ادامه داد؛
و رسید...

𝑫𝒐 𝒚𝒐𝒖 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒘𝒉𝒆𝒓𝒆 𝒋𝒆𝒂𝒍𝒐𝒖𝒔𝒚 𝒄𝒐𝒎𝒆𝒔 𝒇𝒓𝒐𝒎?
𝑻𝒉𝒆𝒚 𝒘𝒂𝒏𝒕 𝒕𝒐 𝒃𝒆, 𝒃𝒖𝒕 𝒕𝒉𝒆𝒚 𝒄𝒂𝒏'𝒕

میدونی حسادت از کجا نشأت میگیره
میخوان‌ جات‌ باشن‌اما‌ نمیتونن.

「♡」

"No relationship is all sunshine, but two people can share one umbrella and survive the storm together."

"هیچ رابطه ای تماماً آفتاب نیست، اما دو نفر می توانند یک چتر مشترک داشته باشند و با هم از طوفان جان سالم به در ببرند."

.࿐