کاش همه‌مون می‌تونستیم اون حسی که ابراهیم گلستان بعد از گرفتن این نامه از فروغ فرخزاد گرفته رو یه بار تجربه کنیم براش نوشته:

اما‌ همین کافی بود همین که می‌دانستم که تنم درد تنت را دارد نه میلِ تنت را،همین که با تو انگار در چاه فرو می‌رفتم و به مرکز زمین می‌رسیدم,همین که با تو انگار می‌مُردم و از شکل می‌افتادم‌ همین برایم‌ کافی بود .️

کاش من کیت میدلتون بودم؛ پرنسس انگلستان، بریتیش، گم شده.

می خواهمت و این خواستن قابل تحمل نیست 🤍

- بخشی از نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان

‏«دلم می‌خواهد یک نفر را پیدا کنم و با او از تو حرف بزنم. یک نفر که تو را به اندازه‌ی من و مثل من بشناسد.»

‏. از میان نامه‌ی فروغ فرخ‌زاد به ابراهیم گلستان.

. .

فروغ فرخزاد تو یکی از نامه‌هاش به ابراهیم گلستان نوشته:
«کافی‌ست که صدایم کنی بگویی فروغ و من به دنیا بیایم و درخت‌ها و آفتاب و گنجشک‌ها با من به دنیا بیایند»
خواستم بگم که یه زن توقعات عجیبی از یه مرد نداره کافیه با عشق اسمش رو صدا بزنی و اون جونش برات بره :).

فروغ فرخزاد تو یکی از نامه‌هاش به ابراهیم گلستان نوشته:
«کافی‌ست که صدایم کنی، بگویی فروغ و من به دنیا بیایم و درخت‌ها و آفتاب و گنجشک‌ها با من به دنیا بیایند.»
خواستم بگم که یه زن توقعات عجیبی از یه مرد نداره؛ کافیه با عشق اسمش رو صدا بزنی و اون جونش برات بره :)

. .

یه جا هم "ابراهیم گلستان" نوشته بود:

"تو که در وسطِ دنیا نایستاده‌ای و حوادثِ دنیا که فقط به خاطرِ تو روی نمی‌دهد… تو تنهایی.
تو تنهایی و آرزویت آتش گرفته است…"

همون.

‌
نزار قبانی :

برای چند ثانیه که به تو فکر می‌کنم
زندگی‌ام گلستان می‌شود .

. .

در ما نه چشم‌داشتی بود
نه ترسی ، نه امیدی ،
فقط آرزوی دوردستی بود


- ابراهیم گلستان

چیزهایی هست که هرچه هم که نخواهی‌شان، باز می‌آیند، باز سنگین و بی‌رحم می‌آیند و خود را روی تو می‌افکنند و گرد تو را می‌گیرند و توی چشم و جانت می‌روند و همه‌ء وجودت را پر می‌کنند و آن را می‌ربایند که دیگر تو نمی‌مانی‌، که دیگر تو نمانده‌ای که آن‌ها را بخواهی یا نخواهی. آن‌ها تو را از خودت بیرون رانده‌اند و جایت را گرفته‌اند و خود تو شده‌اند.
دیگر تو نیستی که درد را حس کنی. تو خود درد شده‌ای...!


#ابراهیم_گلستان
- آذر، ماه آخر پاییز