«چه سرنوشتی پیدا کردهایم، همه پراکنده، تنها و ناسازگار... چه در بیرون و چه در وطن؛
چه وطنی!
و چه هموطنانی!
که از ریز و درشت به جان هم افتادهاند...»
- شاهرخ مسکوب
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پراکند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دروغ است آنچه میگوید : "بدبختی یا نیکبختی هرکسی بسرش نوشته شده"
این هم سخنی است که از کیشها برخاسته و در میان مردمان پراکنده گردیده ، این نیز دروغ و بی پایه است ؛ بدبختی یا نیکبختی جز از کارهای خود آدمیان برنخیزد ...
- احمد کسروی
. ورجاوند بنیاد
دو شاخه نرگست ای یار دلبند
چه خوشعطری درین ایوان پراکند
اگر صدگونه غم داری چو نرگس
به روی زندگی لبخند لبخند...
.فریدون مشیری
گفت :
خدا یکی است
گفتم اکنون تو را چه..؟
چون تو در عالمِ تفرقهای،
صد هزاران ذره، هر ذره در عالمها پراکنده
پژمرده، فروافسرده...
... او یکی است،
تو کیستی؟ تو ششهزار بیشی.
تو یکتا شو.
وگرنه از یکیِ او تو را چه ..؟
"مولانا
فیه ما فیه "
- و تپشهایِ بهار را میشمارم
در قلب پرندگان
و لرزش خارها
و برگ و بهار را میشمارم
بیشمار
تویی که در تمامِ خانه پراکندهای..
#شمس_لنگرودی
- در این ماهِ گرمِ مرداد ، دلم میخواست
به دور از هیاهویِ این شهر یک گوشهیِ دنج بنشینم
به تو فکر کنم
و باد لایِ موهایم بپیچد
تا عطر تو را در این شهر پراکنده کند
میدانی؛
طهران شبیه من تشنهی آرامش است!
#ریحانه_تحویلی
بخشش رایحه خوش گلی است که از پاشنه کفشی که ان را له کرده است پراکنده می شود.
(مارک تواین)
تو کیستی که پراکنده در هوای منی
تنیده ای به وجودم ولی سوای منی
کجای زمزمه هایم،کجای حادثه ای؟
کجا بجویمت ای جان،که ناکجای منی
گره زدی به نگاهت کلاف چشم مرا
به این گره زدنت هم گره گشای منی
کسی شبیه تو درمن،مرا به دریا برد
رسیده ام به یقین:ای که ناخدای منی
سوال کرده ام عمری: چرا...چرا...
واینک
تویی که پاسخ صدها چرا چرای منی
ولی سوال بدون جواب مانده ی من:
تو ای غریبه که هستی که آشنای منی!!!
غزلی تازه نوشتم غزلی تازه برات
تا بخوانی و بگویی: به فدای غزلات
غزلی مثل تو شیرین غزلی مثل تو شاد
مثل چشمای قشنگت تو شب رقص نگات
غزلی سبزو صمیمی غزلی نرم و لطیف
مثل ابریشم دستات مثل آهنگ صدات
غزلی مثل غزل های جوانی خودم
با همان وزن ملیح فعلاتن فعلات
گفتم و از لب این پنجره دادم به نسیم
و پراکنده شدن توی هوا این کلمات:
"دوستت دارم" و "من عاشقتم" "قلب منی"
"بی تو می میرم" و "دلبندم" و "جانم به فدات"
واژها مثل پرنده پر زدن تا بشینن
نرم و آهسته کنار یکی از پنجره هات
واژه ها منتظرن پنجره رو باز کنی
تا بریزن تو اتاقت بشینن روی لبات.
در زمان حال زیستن , چیزی جز حُضور داشتن نیست. حضور داشتن در اکنون و اینجا. «آبتنی کردن در حوضچهی اکنون» به طوری که تماماً خیس و شسته شوی.
در زمان حال زیستن یعنی با توجه و حضور قلب به کاری پرداختن...
کودکان از این روحیه برخوردارند که چون سرگرمِ کاری میشوند با تمام دل و تمامِ جان، مشغول آن میشوند و این یعنی زیستن در لحظه. اغلب ما وقت انجام کاری، تمام حواس و توجه خود را معطوف آن نمیکنیم و از نوعی پراکندگی و تفرقهی خاطر، رنج میبَریم.
زندگی در کودکان، سرشار، تپنده و تازه است...
شادابی، سبکبالی، صفای خاطر،
تجربهی بیواسطهی هستی، سادگی و نگاه رازآمیز به جهان، از مؤلفههای کودکانگی است.
"نزد عیسی آمدند و گفتند: چه کسی در ملکوت آسمان بزرگتر است؟ آنگاه عیسی طفلی را برپای داشت و گفت: هر آینه به شما میگویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید، هرگز به ملکوت آسمان ره نمییابید"