این پارتنرای سالم رو از کجا پیدا میکنید هرکی ما میریم سمتش یا سایکوعه یا دو قطبی یا هنوز تو فکر اکسشه.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سمتش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من هستم؛
هستم تا توی بُردهات تشویقت کنم.
که تو شکستات دستتو محکمتر بگیرم.
تو هیچوقت منو روبهروی خودت نمیبینی.
من همیشه همینجام، کنارت.
هرجایی از زندگیت که ایستاده باشی،
تو پستی یا بلندیش،
تو روشن ترین یا تاریک ترین قسمتش،
تو تنها نیستی من کنارتم.
من هستم، هستم تا توی بردهات تشویقت کنم، که تو شکستهات دستت رو محکمتر بگیرم، تو هیچوقت من رو رو به روی خودت نمیبینی، من همیشه همینجام کنارت، هرجایی از زندگیت که ایستاده باشی تو پستی یا بلندیش، تو روشنترین یا تاریکترین قسمتش، تو تنها نیستی من کنارتم.
وقتی یه مار کسی رو نیش میزنه
قطعا نمیافتی دنبالش تا ثابت کنی آدم اشتباهی رو نیش زده
اون ذاتن کارش نیش زدنه
مجدد میری سمتش که چی بشه؟
دوباره نیش بزنه؟
رها کن، رهااااا
رابطه با آدم سالم فقط اون قسمتش که اشتباهاتش رو میپذیره و بهت این حس رو نمیده که مقصر همه چیز فقط تویی.
صد قدم واسه یکی بردار ، اگه یه قدم اومد سمتت ، هزار قدم دیگم واسش بردار ، ولی اگه یه قدمم سمتت برنداشت همون هزار قدمو ازش فاصله بگیر ، چون با قدم بعدی ای که به سمتش برداری بعدی نوبت اون میشه ک ازت فاصله بگیره.
من هستم!
هستم تا توی بُردهات تشویقت کنم
که تو شکستهات دستتو محکمتر بگیرم
تو هیچ وقت منو رو به رویِ خودت نمیبینی
من همیشه همینجام، کنارت...
هرجایی از زندگیت که ایستاده باشی
تو پستی یا بلندیش،
تو روشنترین یا تاریکترین قسمتش
تنها نیستی، من کنارتم..
چشماتو ببند!
بستی؟
هیس هیچی نگو!
اینو توو ذهنت تصور کن؛
هوا برفیه!
لباس گرم تنته اما سردته!
داری توو ولیعصر قدم میزنی!
تک و تنها!
یه سیگار بهمن هم روشن کردی!
چشمت میخوره به کافه فرهاد!
میری سمتش...
دستگیره رو میگیری که درو باز کنی و بری داخل
اما یه سوالی مانعت میشه:
" اگه تو فرهادی،پس شیرین زندگیت کجاست؟! "
بقیشم بگم؟!
بیخیال!
چشماتو وا کن!
نمیخوام عاشقت کنم!
عاشق که بشی یه جاهاش خوبه اما کلی سختیو باید تحمل کنی...
#سید_مصطفی_سادات
ذات آدمیزاد همینه؛ اونایی که میان سمتش رو پس میزنه، دنبال اونایی که فاصله دارن میدوئه.
انگار بخشی از وجودم خودشو به در و دیوار میکوبه برای رها شدن؛ عادت ندارم توی تاریکی بمونم. یه جایی توی اعماق قلبم، یه روزنهی کوچیک نور سوسو میزنه؛ دستم رو میبرم سمتش به امید روزهای روشن.