عاشق کبوتر بود. میگفت پرندهای وفادارتر از کبوتر نیست. رهایش که میکنی هرجا برود، خیالت راحت است که برمیگردد. فقط دو روز حواسش پرت شد، فقط دو روز فراموششان کرد. همهشان رفتند، همهشان گم شدند. او دانه میریخت، اما دیگر دیر بود! هیچ کدامشان برنگشتند. مشکل اینجاست. ما یادمان رفته هیچ تعهدی یک طرفه نیست. وفادارترین کبوتر هم برای ماندنش دانه میخواهد، توجه میخواهد، عشق میخواهد. هیچ کبوتری ناچار به ماندن نیست. هیچ کبوتری …
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فراموششان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
عاشقِ کبوتر بود !
میگفت پرندهای "وفادار"تر از آن نیست .
رهایش که میکنی هرجا برود، خیالت راحت است که برمیگردد ...
فقط دو روز حواسش پرت شد ،
فقط دو روز فراموششان کرد ،
همهشان رفتند ،
همهشان گم شدند !
او دانه میریخت اما دیر بود ،
هیچ کدامشان برنگشتند !
مشکل اینجاست ؛
ما یادمان رفته هیچ تعهدی یکطرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه میخواهد ،
"توجه" میخواهد ،
"عشق" میخواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری !!!
#نرگس_صرافیان_طوفان
احساس درد ، همراهِ ما بزرگ می شود و هر ثانیه ، استانداردها و آستانه ی هشدارش تغییر کرده ، و به احساساتی که پشتِ سر گذاشته ، بی تفاوت می شود . دردهایِ دیروز ، مسخره ترین اتفاقات از نگاهِ امروز ماست و دردهای امروز هم قطعا برایِ فردا و فرداهایمان پیش پا افتاده و دم دستی خواهند بود ، پس غصه خوردن برایِ احساسات و مشکلاتِ مقطعی که با گذر زمان ، بی اهمیت می شوند ، منطقی نیست !
از آدم هایِ دیروز ، آن ها که لیاقت داشته اند ، هنوز هم هستند و آن ها که ارزش ماندن نداشته یا به ما مربوط نبوده اند ، بی آن که بخواهیم یا حواسمان باشد ؛ فراموششان کرده ایم .
هم دردها و هم آدم ها ، راحت تر از چیزی که فکرش را می کنیم ، فراموش می شوند ... باید به "زمان" سپرد ،
زمان ؛ تکلیفِ اهمیت و ارزش اتفاقات و آدم ها را روشن می کند .
. .
بعضی ها هم هستند؛
که به نظر فراموششان کرده ایم
اما وقتی حرفشان به میان می آید
دیگر نمی توانیم لبخند بزنیم ...
#نزار_قبانی
✿ کپشن خاص ✿
عاشقِ کبوتر بود !
میگفت پرندهای "وفادار"تر از آن نیست .
رهایش که میکنی هرجا برود، خیالت راحت است که برمیگردد ...
فقط دو روز حواسش پرت شد ،
فقط دو روز فراموششان کرد ،
همهشان رفتند ،
همهشان گم شدند !
او دانه میریخت اما دیر بود ،
هیچ کدامشان برنگشتند !
مشکل اینجاست ؛
ما یادمان رفته هیچ تعهدی یکطرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه میخواهد ،
"توجه" میخواهد ،
"عشق" میخواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری !!!
#نرگس_صرافیان_طوفان
احساس درد ، همراهِ ما بزرگ می شود و هر ثانیه ، استانداردها و آستانه ی هشدارش تغییر کرده ، و به احساساتی که پشتِ سر گذاشته ، بی تفاوت می شود . دردهایِ دیروز ، مسخره ترین اتفاقات از نگاهِ امروز ماست و دردهای امروز هم قطعا برایِ فردا و فرداهایمان پیش پا افتاده و دم دستی خواهند بود ، پس غصه خوردن برایِ احساسات و مشکلاتِ مقطعی که با گذر زمان ، بی اهمیت می شوند ، منطقی نیست !
از آدم هایِ دیروز ، آن ها که لیاقت داشته اند ، هنوز هم هستند و آن ها که ارزش ماندن نداشته یا به ما مربوط نبوده اند ، بی آن که بخواهیم یا حواسمان باشد ؛ فراموششان کرده ایم .
هم دردها و هم آدم ها ، راحت تر از چیزی که فکرش را می کنیم ، فراموش می شوند ... باید به "زمان" سپرد ،
زمان ؛ تکلیفِ اهمیت و ارزش اتفاقات و آدم ها را روشن می کند .
. .
شب ها ؛
شبیهِ تروریست هایِ انتحاری شده اند ...
مهاجمانی خاموش ؛
که پاورچین ، می آیند و - وقتی فکرش را هم نمی کنی ؛
تمامِ افکارت را با خاطراتِ گذشته بمباران می کنند ...
و چه زجری دارد رگبارِ یاد و خاطره ی کسانی که "مُردیم" تا فراموششان کنیم ...
چه آنها که با دستانِ بی رحمِ روزگار رفتند ؛
چه آنها که با پایِ خودشان ...
هیچ فرقی نمی کند ... !
در روزگاری که برای جنگیدن ، روح و روان را نشانه می روند ؛
نمک رویِ زخم پاشیدن ؛
بی رحم ترین خصلتِ این شب هاست ...
بعضےها هم هستند
ڪہ بہ نظر فراموششان ڪردهایم
اما وقتے حرفشان بہ میان مےآید
دیگر نمےتوانیم لبخند بزنیم...!
دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده
برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان…
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم…
حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند و خـیـلـی دیـــرشناختمشان…!
برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش…
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم…
.
.
.
و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام !!
دلم تنگ شده . . .
برای عکس هایی که پاره کردم و سوزاندمشان . . .
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم . . .
حتی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند و خیلی دبر شناختمشان . . . !
برای بی خیالی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش . . .
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم . . .
و برای خودم که حالا دیگر خیلی عوض شده ام !
دلم تنگ شده. . .