"forelsket":
حس خوشحالیای که
وقتی برای اولین بار عاشق میشوید
تجربه میکنید.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی حالیِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من زیاد تلاش میکنم، من زیاد میدوم، من دستاوردهای زیادی داشتهام؛ ولی صادقانه میگویم که دلم لک زده برای یک اتفاقِ خوب بدونِ تلاش، برای یک داشتهی ارزشمند که بیهیچ رنج و زحمتی به آن رسیدهباشم، برای یک معجزه، یک حالِ خوب ناگهانی.
من خستهام از خوشحالیهای معوق و اقساطی و چیزهای خوشایند مشروطه! دلم میخواهد یکبار بدون شرط و منت برسم، بیآنکه کف پای خواستنم تاول زدهباشد و از صرافتِ داشتن و رسیدن و دوست داشتن، افتادهباشم...
من زیاد تلاش میکنم، من زیاد میدوم، من دستاوردهای زیادی داشتهام؛ ولی صادقانه میگویم که دلم لک زده برای یک اتفاقِ خوب بدونِ تلاش، برای یک داشتهی ارزشمند که بیهیچ رنج و زحمتی به آن رسیدهباشم، برای یک معجزه، یک حالِ خوب ناگهانی.
من خستهام از خوشحالیهای معوق و اقساطی و چیزهای خوشایند مشروطه! دلم میخواهد یکبار بدون شرط و منت برسم، بیآنکه کف پای خواستنم تاول زدهباشد و از صرافتِ داشتن و رسیدن و دوست داشتن، افتادهباشم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
حالا کسی رو ترک کردی درحالیکه هنوز دوستش داشتی؟
میدونی چی میخوام بگم؟
میخوام بگم گاهی اوقات رها میکنی و میری، نه اینکه دیگه دوستش نداری؛ فقط چون نمیخوای بیشتر از چشمت بیفته.
#رویا
میدونی چی خیلی سخته؟ این که از یهجای زندگیت خوشحالیهای بزرگ دیگه زیاد خوشحالت نمیکنه، ولی غمهای کوچیک تا ابد زخمای بزرگ میزنن.
خیلی از بازیهایی که تو زندگی میکنیم، بزرگ یا کوچیک، برای ارضای شدید خواست و میل برندهشدنه. درحالیکه سنجه درست اینه که آیا تهش حتی اگه ببری خوشحال خواهی بود؟
𝓢𝓮𝓪 𝓮𝓵 𝓶𝓸𝓽𝓲𝓿𝓸 𝓭𝓮 𝓵𝓪 𝓯𝓮𝓵𝓲𝓬𝓲𝓭𝓪𝓭 𝓭𝓮 𝓵𝓪 𝓹𝓮𝓻𝓼𝓸𝓷𝓪 𝓺𝓾𝓮 𝓹𝓪𝓼𝓪 𝓼𝓾𝓼 𝓭𝓲𝓪𝓼 𝔂 𝓷𝓸𝓬𝓱𝓮𝓼 𝓮𝓼𝓹𝓮𝓻𝓪𝓷𝓭𝓸𝓽𝓮
به اسپانیایی میشه:
بشید دلیلِ خوشحالیِ کسی که به امید شما روزشو شَب میکنه ❥∞❥
♡
مثل شبی که فرداش قرار بود،
برای اولین بار برم اردو....
مثل شبی که فرداش بابام من رو
با خودش میبرد بازار که
برام آتاری بخره....
یه حالی که فکر میکنی
اگه نخوابی شب زودتر میگذره
و زودتر صبح میشه...
یه حال اینطوری میخوام....
#کامنت_کنید...
یه حال این چنینی کامنت کنید..
داریم هدر میریم، حالیمون نیس...
آدم باید کتابهایی بخواند که گازش میگیرند و نیشش میزنند.
اگر کتابی که میخوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمهمان
و بیدارمان نکند،
پس چرا میخوانمیش؟
که به قول تو حالمان خوش بشود؟
بدون کتاب هم که میشود خوشحال بود.
تازه لازم باشد، خودمان میتوانیم از این کتابهایی بنویسیم که حالمان را خوش میکند.
ما اما نیاز به کتابخانه، نیاز به کتابهایی داریم که مثل یک ناخوشحالیِ سخت دردناک متاثرمان کند؛
مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم،
دور از همهی آدمها،
مثل یک خودکشی.
کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزدهی درونمان!
نامه به پدر
فرانتس کافکا