شده به این فکر کنین که سهمیه‌اتون رو از عشق و دوست داشتن مصرف کردید و دیگه تموم شده؟

با سهمیه وارد دانشگاه می‌شوند، با رشوه مدرک می‌گیرند، با رانت به موقعیتی می‌رسند، با رشوه مجوز می‌گیرند و مردم بی‌گناه و از همه جا بی‌خبرند که تاوان این تسلسل معیوب را با جانشان می‌پردازند.

#متروپل #حادثه #آبادان

امروز روز جهانی مجردهاست. سینگلهای تو خونه، کسایی که بهتون خونه اجاره نمیدن، وام نمیدن، سهمیه تو گرفتن شغل نمیدن، شمایی که وقتتون آزاده،، هروقت دوست داشتین میخوابین، میرین بیرون، شمایی که یکی شب تا صبح کنارتون خرخر نمیکنه، عامل حسادت بعضی متاهلها روزتون مبارک

امروز روز جهانی مجردهاست. سینگلهای تو خونه، کسایی که بهتون خونه اجاره نمیدن، وام نمیدن، سهمیه تو گرفتن شغل نمیدن، شمایی که وقتتون آزاده،، هروقت دوست داشتین میخوابین، میرین بیرون، شمایی که یکی شب تا صبح کنارتون خرخر نمیکنه، عامل حسادت بعضی متاهلها روزتون مبارک

مورد داشتیم دختره رفته پمپ بنزینیارو بهش گفته آزاد یا دولتی؟
دختره گفته:پیام نور...
دونفر سکته کردن یک نفر غش کرده
دولتم سهمیه بنزینه قطع کرد: |

مورد داشتیم دختره رفته پمپ بنزین یارو بهش گفته ازاد یا دولتی دختره گفته پیام نور...
دونفر سکته کردن یک نفر غش کرده دولتم سهمیه بنزینه جایگاه قطع کرد!!

خیلی شرمنده ایــم...

مرد آمده بود چیزی بگویــد.

سرفه امانش نداده بــود.

چه می‌توانست بگویــد.

وقتی تمامِ فهمِ یک شهر از جانبــاز

سهمیه دانشگاه استــــ.

وبعد از مرگ،شاید اسم یک کوچــه...

دختری ۳ ساله بود که پدرش آسمانی شد
دانشگاه که قبول شد، همه گفتند:
با سهمیه قبول شده!!!
ولی... هیچوقت نفهمیدند کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا
یک هفته در تب سوخت...!!!

من فلج به دنیا اومدم ولی به زندگی امید داشتم

تا اینکه ... ،

سرطان گرفتم و شش ماه بعد فهمیدم ایدز دارم !

از وقتی تو ازمایش اخیرم فهمیدم دیابت دارم ،

کاملا دپرس شدم .

تا اینکه ... ،

کفش تن تاک خریدم !!!

دیگه از ایدزو سرطان خبری نیست :|

تازه سهمیه ورود به المپیک تو رشته دوی استقامت هم گرفتم

مرسی تن تاک


+ آیآ شُمآ نیز به زندگی اُمید دآرید ؟؟؟

اگه ندآرید یه تن تآک بخرید حله

دختره درس خونی بود،با وجود غصه ی دیدن ِ درد های پدرش باز هم براي

کنکور خوب می خوند تا به قول خودش برای جامعه و کشورش مفید باشه

پـــــــدر که پر کشیدبعد ِ چند روز که رفت کلاس هنوز اشک هاش خشک نشده بود،یکی از "دوستاش" گفت :

خوش به حالت چه وقتی هم بابات شهید شد عجب "سهمیه" ای برات جورشد!

آنقدر بغض گلویش را می فشرد که نمی توانست حرف بزند فقط نگاهش

کرد درد نگاهش اما کلی حرف برای گفتن داشت ...

دخــتـــر کـه بـاشـی مـعـنـی ِ ایـن نـگـاهــ ها را خــوبــــ مـیـفـهمی........