‏با بعضیا که قطع ارتباط می‌کنی، تا مدت‌ها باید هی بهشون بفهمونی که نوشته‌هام ربطی به تو نداره تموم شدی بابا، ول کن.

‏نه میفهمی ، نه میخوای بفهمی ، نه می‌فهمی که نمی‌فهمی ..

یک عمر باید بگذرد
تا بفهمی بیشتر غصه هایی ک خوردی
نه خوردنی بود نه پوشیدنی ؛
فقط دور ریختنی بود!!!

چرا بعضی احساسات انقدر گیر می‌افتن توی ذهنمون؟
چون مغز ما دنبال بسته شدن حلقه‌های احساسی ناتمومه.
احساساتی که سرکوب شدن یا جدی گرفته نشدن، مثل فایل‌های باز توی کامپیوترن؛ حافظه می‌گیرن، کندت می‌کنن، بی‌دلیل خسته‌ات می‌کنن. اون فایلا فقط وقتی بسته می‌شن که بهشون گوش بدی، بفهمی‌شون و اجازه بدی تموم بشن.
چه احساسی هست که مدتیه نمی‌خوای بهش فکر کنی، ولی هنوز باهاته؟

تاحالا شده بفهمی همون موقع که داشت میگفت دوست داره، داره یه گندی میزنه؟

بزرگ شدن، فقط با قد کشیدن نیست؛
گاهی یک شب،
یک جمله،
یک اتفاق،
تو را چنان بزرگ می‌کند که دیگر
هیچ‌کس نمی‌تواند تو را بفهمد ..


صدای بی گزند

.️.

بزرگترین رهایی اینه که بفهمی تو مسئول نجات دادن دیگران نیستی، حتی اگر دوستشون داشته باشی! تو فقط میتونی ناجی خودت باشی.

امیدوارم کسی رو پیدا کنی که بدون اون نتونی زندگی کنی و امیدوارم که هیچوقت مجبور نشی بفهمی که زندگی بدون اون چه شکلیه.

گاهی زندگی انگار یه طناب سنگینه که فقط تو داری با همه‌ی توانت میکشی ولی هیچی عوض نمیشه! و اون‌ وقت میفهمی شاید مسئله این نیست که باید بیشتر تلاش کنی، بلکه باید بفهمی اصلاً چرا هنوز اون طناب رو رها نکردی!

دقت کردین؟
تا یکیو با اسم قشنگ سیو میکنی،گند میزنه
تا یکیو پین میکنی،گند میزنه
تا به یکی احترام میزاری،گند میزنه
تا یکیو تو‌دلت از بقیه جدا میکنی،گند میزنه
تا یکیو از خط قرمزات رد میکنی،گند میزنه
تا یکیو از رو‌ عشق بغل میکنی،گند میزنه
طوری شده که فقط بفهمن دوستشون داری،گند میزنن.